چند سطر درباره آلودگی هوا
معلمانی که میخواهند در لحظهزندگیکردن را به دانشآموزانشان گوشزد کنند، عارفان و اساتیدی که میخواهند طریقهی آگاهی و مراقبه را به طالبان حقیقت نشان دهند و یا برخی جریانهای دانشگاهی جدید که میخواهند لایههای پنهان زیست اجتماعی در دنیای مدرن را جستوجو کنند، همگی یک مثال مشترک دارند: توجه به نفسکشیدن؛ تنفسی آرام و آگاهانه. نفسکشیدن یک رخداد ضروری است، اما عموماً فراموش میکنیم که ارزشمندی و اثرش را پاس بداریم.
امروز اما ما در ایرانی زندگی میکنیم که بهطور جمعی در حال توجه به تنفس هستیم. این وضعیت نوعی آگاهی است، اما آگاهیای که نه از روی مراقبه، بلکه از غایت سرسام به آن رسیدهایم. این شیوهی توجه به تنفس نوعی نقض غرض است! چرا که نفسکشیدن برای یک عالِم از آنجهت اهمیت دارد که او را متوجه امور ناپیدا کند. واقعیت ایران اما چیز دیگری است: امروزه آنچنان گسترهی مسائل ما بزرگ شده که حتی نفسکشیدن را هم در بر میگیرد.
بگذارید چند خط بیشتر از این وضعیت امروز ایران بگویم. از تابستان که برق قطع میشد، یاد این جملهی معروف افتاده بودم که زیرساخت خوب، زیرساختی است که مشاهدهناپذیر باشد؛ یعنی اینکه کار کند، اما آنقدر خوب کار کند که تو را وادار به فکر کردن نکند. مثلاً زیرساخت حملونقلی خوب، باعث میشود که تو نگران ترافیک یا رسیدن بهموقع مترو نباشی و یا زیرساخت آموزشی بخشی از نگرانی تربیتی فرزندت را از دوشت برمیدارد. وضعیت متناقض همین است که برق، بنیاد زیست مدرن، خود به یک معضل تبدیل شده که اساساً هر روز باید نگران قطع شدنش بود.
چه اتفاقی افتاده که مسئلههای ما مدام در حال سادهتر شدن است؟
مثلاً فضای چالشهای سیاسی دههی شصت، هفتاد یا هشتاد را به خاطر بیاوریم که جنگی ایدئولوژیک بود و بعدها جناحی شد و یا فضایی روشنفکرانه گرفت. اما بعد، اعتراضات دههی ۹۰ به مسئلههای بدیهیتری دربارهی آزادی و اقتصاد رسید. در جنبش ۱۴۰۱ به حقوق عرفی و اولیهی زنان بازگشت، در دو سه سال اخیر به برق و این روزها به آب و هوا. بیراه نیست اگر بگویم که ما امروزه حداقل با دو عنصر اربعه در جدلیم!
حال واکنش ما نسبت به این وضعیت چیست؟
حکومت این مسئلههای ساده را نادیده میگیرد و فقط به آرمانهایش فکر میکند. تفکر غیرزمینیِ این انسانهای معنوی به اینجا ختم میشود که ابر و باد و مه و خورشید و فلک «اسبابند» تا مسیر هدفهای والا را هموار کنند. واقعیتهای عینیِ جهان «مسیر و وسیله»ای است برای سعادت!
اما مردمی که مخالف این حکومتند چگونه میاندیشند؟ آنها مدام با حکومت کلنجار میروند و تنها راه سعادت را در پس فروپاشی و جنگ و تنش جستوجو میکنند. در حالی که در بهترین حالت، فروپاشی مسیر است و نه هدف. هیچ هدفی در ذهن ندارند و یا به گزارههای کلی اکتفا میکنند. اما تا وقت اقدام میشود، هر دو جریان کلان و مؤثر (حکومتی-تحولخواه) آنقدر به چیزهای بزرگ و آرمانی فکر میکنند که اصلاً یادشان میرود که دارند برای آیندهی این سرزمین -یعنی ایران- برنامهریزی میکنند!
مسئلههای ایران بسیار سادهتر و بدیهیتر از آرمانهای ماست. اما ما ترجیح میدهیم مسئلهها را نبینیم و در خیالی متوهم زندگی کنیم: یکی شکوه ایران قدیم و تصویری رؤیاگونه از امتداد پهلوی را میخواهد و یکی ظهور امام زمان و سردمداری جهان اسلامی را. هیچکدام نسبتی با وضعیت این کشور فلکزده ندارد.
نسبت آرزوهای ما در مقایسه با مسئلههای سادهی امروز سرزمین ما مضحک است!




