از سیاوش تا امام حسین؛ نقدی فرهنگی بر وضعیت سیاسی پسا مهسا
یادداشت زیر را به بهانهی یادداشت اینستاگرامی مینویسم که دوست خوبم، محمدحسین شریفی، سیاوشِ باستانی را با امامحسین مقایسه کرد و از تغییر صورتهای فرهنگ ایرانی در دورههای مختلف نوشت. او مصداقی آورده بود از اینکه مخالفین وضعیت کنونی، برای مادر یکی از جانباختگان عزا گرفتهاند. در واقع مرز بین سیاوشون با محرم کمرنگتر از آن است که بخواهیم صحبتی کنیم. اما یادداشت او برای من یک بار معنایی دیگر یافت و مرا به این خاطر انداخت که:
فرهنگ ایرانی عمیقاً یک فرهنگ تاریخمند هست. هر از گاهی نقدهایی میشنویم آشنا، از اینکه اسلام، دینی است که در ۱۴۰۰ سال پیش مانده است. اما این نقد را اگر بپذیریم و از مرارتهای تاریخی خسته شده باشیم، باید ابعاد فرهنگی و اجتماعی پرشمار دیگری را نیز به نقد بکشانیم.
میتوانیم از خودمان بپرسیم که چه ضرورتی وجود داشت که در تاریخ علمِ ایران، دقیقترین تقویم به وجود بیاید؟ میتوانیم سراغ تاریخ سیاسی معاصرمان را بگیریم و از انقلاب مردمی ۵۷ بگوییم که چگونه مردم با برگزاری پیاپی هفتمها و چهلمها و سالگردها، امانِ حکومت شاهنشاهی را بریده بودند؟ و اینکه چرا مخالفان حکومت کنونی، دوباره از همین مسیر تاریخمند با حکومت در میافتند و در انتظار سالگرد فوت مهسا امینی، نشستهاند؟