از هم گسیخته: بزرگراهها و شکست پروژهی عباسآباد در تهران
عباسآباد یکی از بزرگترین پروژههای نمادین سیاسیِ شهری در ایران معاصر است که مساحتی بیش از ۵.۵ میلیون متر مربع دارد. علیرغم اهمیت سیاسی آن از دههی ۱۳۴۰ و تدوین شش طرح جامع ویژه در دو رژیم سیاسی مختلف، این پروژه با تأخیرهای قابلتوجه و از همگسسیختگی مخربی مواجه شده است. با وجود اینکه که تمامی روایتها تاریخچهی ناموفق اراضی عباسآباد را به کاستیهای کلانِ سیاسی نسبت میدهند، در این پژوهش، فهم این شکست با تمرکز بر یک کنشگر نادیده، ناگفتمانی و غیرانسان انجام گرفته است؛ کنشگری به نام بزرگراه در سراسر پروژه حاضر است و طرح رسمی فعلی را به مناطق متعددی تقسیم کرده است که هر یک از این مناطق کارکردها و چشماندازهای متفاوتی دارند. از آنجا که رویهمرفته این پروژه یک شکست به شمار میآید، تاریخچهی شکست آن مهمتر از روایتهای رسمی دیگری است که در طرحهای جامع بازنمایی شده است. با بهرهگیری از رویکرد تبارشناسی فوکویی و گذار از مفهوم سیاست به سیاستِ نسبتمند بر اساس نظریهی کنشگر-شبکه، بزرگراهها بهعنوان کنشگرانی ظهور میکنند که نقشهای مختلف و تأثیراتی مهم بر شکلگیری اراضی عباسآباد دارند و به شکل مداوم با اراضی عباسآباد تعامل داشته و تکامل یافتهاند. این روایت از دیدگاهی زمینهگراتر برخوردار است و نشان میدهد که بزرگراهها بر طرحهای جامع مؤثر بودهاند و نه برعکس. افزون بر این، با وجود اینکه سیاستمداران فرصتهایی برای در نظر داشتن عوامل اینچنینی داشتهاند، اما نیروهای کلانسیاسی با دنبالکردن کانسپتهای یکپارچه در مقیاس عظیم، آنها را نادیده گرفتند.