رئیس جمهوری که حامی زیبایی میشود؛ نقدی بر فرمان اجرایی ترامپ
در ۱۵ بهمن ۹۸ پیشنویس فرمان اجرایی دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در خبرگزاریها فاش شد. عنوان فرمان این بود: «ساختمانهای فدرالی را دوباره زیبا کن»[۱]؛ مشابه با شعار انتخاباتی وی در سال ۲۰۱۶: «آمریکا را دوباره عالی کن.»[۲] بر اساس این فرمان اصلاحاتی در ضوابط طراحی ساختمانهای فدرالی آمریکا صورت میگیرد تا زیبایی از دسترفتۀ آنها احیا شود. اما «زیبا کردن» مفهومی مبهم و شعاری است و برای روشن شدن این مفهوم باید متن پیشنویس را مرور کرد: امروزه دیگر ساختمانی مثل کاخ سفید، مجلس نمایندگان و یا دادگاه عالی آمریکا ساخته نمیشود که زیبا باشد. دلیلش مصلحتاندیشی معمارانش است. بر اساس این فرمان، دولتْ آزادی بیحد و حصر معماران را سلب میکند؛ به این امید که ساختمانهای فدرالی آمریکا با سبکی که مردم دوست دارند، یعنی سبک کلاسیک، ساخته شود. در ادامه به مرور متن این فرمان اجرایی میپردازیم:
تصویر ۱: کاخ سفید (۱۸۰۰ م.)، مجلس نمایندگان (۱۸۰۰ م.)، دادگاه عالی (۱۹۳۵ م.)
مرور پیشنویس فرمان اجرایی ترامپ: [۳]
در ابتدای این فرمان اجرایی، سیر تحولات تاریخی ساختمانهای فدرالی مورد بررسی قرار میگیرد: «پدران کشور آمریکا، متوجه اهمیت معماری فدرالی بودند. جورج واشنگتن و توماس جفرسون مهمترین ساختمانهای واشنگتن را آگاهانه به سبک کلاسیک آتن و جمهوری روم بنا کردند». بناهایی که بعدها نقش پررنگی در هویت آمریکا پیدا کردند. ساختمانهایی که نماد دموکراسی شده و حالا هم در زندگی اجتماعی آمریکاییها نقش پررنگی دارند. ساختمانهای نئوکلاسیک آمریکا، نسل اول و موفقی بودند که در این فرمان مورد تحسین قرار گرفتهاند.
تصویر ۲: دفتر اجرایی آیزنهاور (۱۸۸۸ م.)، وزارت خزانهداری (۱۸۶۹ م.)، یادمان لینکلن (۱۹۲۲ م.)
اما از دهه ۱۹۵۰ میلادی به بعد ساختمانهای فدرالی دیگر «زیبا» نیستند. معماری این نسل از ساختمانها با صفتهایی مثل «غیرقابلفهم»، «ناامیدکننده»، «ناجور با بستر» و یا صرفا «زشت» توصیف شده است. علت زشتی این ساختمانها هم رویگردانی از سبک کلاسیک و جایگزین شدن آن با بروتالیسم و مدرنیسم عنوان میشود.
تصویر ۳: وزارت مسکن رابرت ویور (۱۹۶۸ م.)، وزارت کار فرنسیس پرکینس (۱۹۷۵ م.) و وزارت بهداشت هیوبرت هامفری (۱۹۷۷ م.)
بنابر ادعای این فرمان، در دهه ۹۰ میلادی، زشتی ساختمانهای مدرن بر همگان مسجل میشود. قانونگذاران تلاش میکنند تا با اصلاح پیوستهایی در ضوابطْ طرحها را ارتقا دهند. اما غالب ساختمانهای فدرالی همچنان به سبک بروتالیستی و دیکانستراکتیویستی ساخته میشود و «ظاهر زیبایی ندارد.» در این بخش، از سه ساختمانی که در تصویر زیر آمده به عنوان نمایندگان این نسل یاد میشود.
تصویر ۴: ساختمان فدرال سنفرانسیسکو (۲۰۰۷ م.)، دادگستری آستین (۲۰۱۲ م.) و دادگستری ویلکی فرگوسن در میامی (۲۰۰۷ م.)
دولت ترامپ ساختمانهای فدرالی را جسورانه به دو دستۀ زیبا و زشت تقسیم کرده و حالا سعی دارد تا با عبرت گرفتن از اشتباهات پیشین، از این به بعد ساختمانهای فدرالی زیبایی را بنا کند: ساختمانهای فدرالی باید دوباره همانند ساختمانهای نسل اول ساخته شود تا بجای سردرگمی و ناسازگاری با بسترشان باعث افتخار جامعۀ آمریکا باشد! با اجرای این فرمان، سبک پیشفرض ساختمانها سبک کلاسیک یا سنتی خواهد بود. از این به بعد نظامی طبقاتی بر سبکهای معماری حکمفرما خواهد شد: دستۀ اول، سبکهای کلاسیک و سنتی (رومانسک، گوتیک و کلونی) که بهعنوان سبک پیشفرض ساختمانهای فدرالی در اولویت بالاتری قرار میگیرد. دسته دوم، سبکهای دیگری هستند که با نظارت جدی، مورد ارزیابی قرار گرفته و ممکن است از اجرایی شدن ایدهها ممانعت بهعمل آید. و اما دستۀ سوم، سبکهای منحطِ دیکانستراکتیویسم و بروتالیسم هستند که بدون هیچ ملاحظهای از طرحها کنار زده میشوند.
آنچه که این فرمان تحکمآمیز و بیسابقه را برای مدافعینش موجه میکند، تکیۀ آن بر خواستهی مردم و دموکراسی است. بر اساس نظرسنجیها مردم مدرنترین کشور جهان، ساختمانهای فدرالی نسل اول و کلاسیک را از بقیۀ ساختمانهای بیشتر میپسندند.[۴] در تصویر پایین ۹ ساختمان محبوب جامعۀ آمریکا به تصویر کشیده شده که ۶ اثر طرحی کلاسیک یا سنتی دارد:
تصویر ۵: محبوبترین ساختمانهای آمریکا از نظر مردم، بهترتیب از راست به چپ: امپایر استیت، کاخ سفید، کلیسای ملی واشنگتن، یادمان توماس جفرسون، گلدن گیت، مجلس نمایندگان، یادمان لینکلن، عمارت بیلتمور، برج کرایسلر
این بار ترامپ به جنگ معماران آمده تا در ازای سلب آزادیِ آنها، حق مردم را پس بگیرد! بسیاری از خبرگزاریها در واکنش به این پیشنویس به تحلیل پیامدهای آن پرداختند. سوژۀ این واکنشها سه چیز بود: معماری، معماران و دولت.
نگاهی به معماری: تقابل سبکها
قابل انتظارترین واکنشی که ممکن بود اتفاق بیفتد، حمایت معماران کلاسیک از این تصمیم و حملۀ معماران مدرنیست به آن بود. شیفتگان سبکها از فرمان اجرایی ترامپ و اساساً هر چیزی برای حمله به دیگر سبکها استفاده میکنند تا حقانیتشان را اثبات کنند. فرمان اجرایی هیزم این جنگ بیپایان و بیثمر شده و دوباره جریانهای معماری را روبروی یکدیگر قرار داده. در ادامه تعدادی از واکنشهای اینچنینی را مرور میکنیم:
کولت آردوندو معماری آمریکایی است که در مجله National Review از فرمان اجرایی ترامپ و سبک کلاسیک دفاع میکند.[۵] او فاصلۀ بین مردم و معماران را زیاد میداند و تمام انتقادها را به طیف کوچکی از جامعه نسبت میدهد: «در حال حاضر انبوهی از انتقادها علیه فرمان اجرایی ترامپ به جریان افتاده که اکثر آنها معماران و منتقدین معماری هستند. وقتی که این انتقادها را میخوانید نباید فراموش کنید که مخاطب ساختمانهای فدرالی ما مردم هستیم؛ نه معماران یا منتقدین معماری!» او به یک مزیت مهم معماری کلاسیک یعنی زیبایی جهانشمول آن اشاره میکند و در جهت مصداق حرفش نقل قولی از یکی از متفکران بنیانگذاری کشور آمریکا[۶] میآورد که تلویحاً به دفاع از سبک کلاسیک پرداخته بود: «…دو راه به ذهنم رسید. اولی این بود که پروژهها را به چند معمار واگذار کنیم تا معماران بر اساس خیالشان طراحی کنند. در این صورت، تجربه نشان داده که احتمال رسیدن به یک نتیجۀ مطلوب یک از هزار است. راه دیگر این است که از الگوهای موجودی استفاده کنیم که پیشتر رضایت عمومی را جلب کردهاست…» و بعد آنچه که جفرسون میسازد، ساختمانی است کلاسیک! کولت آردوندو این نقل قول را به منزلۀ قابل اعتماد بودن و زیبا بودن این سبک در طول تاریخ میداند. جاستین شابو، مدیر سایت Civicart، یکی از مدافعین سرسخت معماری کلاسیک است. بسیاری گمان میکنند که او در تهیۀ پیشنویس فرمان اجرایی نقش داشته؛ بنابراین عجیب نیست که معماری مدرن برای او یک امر سخیف باشد: «ما معتقدیم که معماری معاصر شکست خورده… مردم آن را زشت و غریب میبینند… دلیل این شکست در ایدئولوژی معماری مدرن نهفته است… مدرنیسم با تمام نمودهایشْ زیبایی، هماهنگی و استانداردهای معماری کلاسیک را رد میکند. در مدرنیسم «زیبایی» واژۀ ممنوعه است… چرا که مدرنیسم روحی ماشینی دارد. همانطور لوکوربوزیه گفت: خانه ماشینی است برای زندگی.»[۷]
تصویر ۶: مرکز فدرال شیکاگو (۱۹۷۴ م.) به طراحی میسوندرروهه
در مقابل این جریان، خبرگزاریهایی از مدرنیسم در معماری حمایت کرده و بر سبک کلاسیک میتازند. برای مثال خبرگزاری شیکاگو سانتایمز[۸] تعلق به گذشته را خطری جدی برای انکار تلویحی فرهنگ معاصر میداند: «یکی از ویژگیهای حکومتهای مستبد همین است که همیشه از چیزهای جدید و غیرمنتظره رویگردانند.» این خبرگزاری به مقایسۀ رفتار ترامپ با نازیهای آلمانی میپردازد؛ نازیهایی که بخشی از هنر را فاسد یا منحط دانسته و برایش خط و مرز میکشیدند. شیکاگو سانتایمز سبک کلاسیک را سبکی تاریخ گذشته و مربوط به قرنهای پیش میداند: یعنی وقتی که مردان و زنان کلاه تریکورن و بنت میپوشیدند. اما سبک مدرنیسم نمادی است از وضعیت معاصر و آرمانهای ما. برای مثال مرکز فدرال شیکاگو «به شکلی طراحی شده تا مهمترین ایدهآلهای دولت آمریکا و دموکراسی را بیان کند: گشودگی، قدرت، زیبایی و مدرن بودن.»
اما گروهی از معماران کلاسیک هم هستند که بجای امید به فرمان، از پیامدهای منفی آن هراسناک باشند. راسل ویندام دبیر موسسه معماری و هنر کلاسیک (ICAA) پیشبینی کرده که در صورت اجرایی شدن این فرمان، طرحهای کلاسیک تقلیدی زیادی ساخته شود. علاوه بر این، جامعۀ معماران کلاسیک با نسل جدیدی روبرو خواهد شد که فاقد دانش و تجربۀ کافی هستند. در این صورت با وجود افزایش تعداد ساختمانهای کلاسیک، کیفیت آنها کاهش یافته و این منجر به افت معماری کلاسیک خواهد شد. بنابراین سوژۀ تعدادی از خبرگزاریها معطوف به سبکهای معماری بود. اما بعضی دیگر نگران آیندۀ صنف معماران هستند…
نگاهی به معماران: آزادی گمشده
اولین باری نیست که دولت سعی دارد نظارت بیشتری بر معماری داشته باشد؛ در دورۀ جورج بوش هم زمزمۀ صدور این فرمان شنیده میشد. اما ترامپ میخواهد کار نیمهتمام را به پایان برساند. استیو رز در خبرگزاری گاردین[۹] از سیاسی شدن سبکها گلایه کرده و ارزش همه را با یکدیگر برابر میداند. به نظر او هیچ سبکی ارزش ذاتی ندارد. او برای اثبات ادعایش از آثار مدرنی چون حیدر علیاف زاها حدید یا مجموعه ساختمانهای نورمن فاستر در قزاقستان یاد میکند. با این که مدرنیسم نمادی از دموکراسی است، اما در کشورهایی با نظام سیاسی بسته ساخته میشود؛ بنابراین هیچ سبکی ماهیتی ذاتی ندارد.
تصویر ۷: مجموعۀ حیدرعلیاف (۲۰۱۲ م.) و خان چادر (۲۰۱۰ م.)
آنچه که وی را نگران کرده تغییر رابطۀ معماری با قدرت است. او مساله را چنین شرح میدهد: بعضی به معماران و طرحهایشان اعتماد میکنند و بعضی به دنبال نظارت بر آن هستند. فرمان اجرایی قبلی که در سال ۱۹۶۲ ابلاغ شده بود، از اعلام هرگونه سبکی به عنوان سبک فدرالی خودداری کرده و طراحی آنها را به معماران واگذار کرده بود: «طراحی باید از دانش تخصصی معماری جریان یابد و در دولت نمود تجلی پیدا کند و نه برعکس.» ترامپ قرار است که این نسبت را تغییر دهد. دین کرولوف -رئیس دانشکده معماری موسسه تکنولوژی ایلینویز و یکی از حامیان مدرنیسم- ترجیح میدهد بهجای انتقاد از سبک کلاسیک از تعصب و یکبینی ترامپ گلایه کند:«اگر ترامپ میآمد و اعلام میکرد که ما فقط ساختمانهای مدرنیستی میسازیم، به همین اندازه اشتباه بود.» کیمبرلی داودل، رئیس بنیاد ملی معماران در اقلیت (NOMA) هم نگران همسان شدن ساختمانهای فدرالی است: «من فکر میکنم که نباید فقط یک ابزار در جعبهابزار باشد.» انجمن معماران آمریکا (AIA) هم با انتقاد صریح از فرمان اجرایی ترامپ، فشار ناشی از ضوابط جدید را عاملی برای محدود شدن طرحها به سبک کلاسیک دانسته و از مداخلۀ دولت در طراحی انتقاد میکند: «تصمیمات طراحانه باید بر عهدۀ طراح و صنف باشد و نه بروکراتهای مقیم واشنگتن.»[۱۰] اما واقعا بروکراتهای مقیم واشنگتن چه در سر خود دارند که وارد پا در کفش معماران میکنند؟…
نگاهی به دولت: نیتخوانی
بعضی از خبرگزاریها، یک قدم فراتر رفته و سعی کردند ریشههای این تصمیمگیریها را پیدا کنند. چه میشود که معماری، مسالۀ صاحبان قدرت میشود؟ واقعا برای یک سیاستمدار، سبک الف با ب چه فرقی دارد؟ ویل ویلس در مطلبی[۱۱] فرمان اجرایی ترامپ و مجادلات بعدش را اینچنین شرح میدهد: «به جنگ سبکها خوش آمدی بچه؛ این هم کلاهخودت! فقط بگذار چند واقعیت را به تو بگویم: اول از همه این که این جنگ هیچ ربطی به سبکها ندارد. ثانیا این جنگ هیچ ربطی به زیبایی ندارد. واقعا فکر میکنی که “زیبایی” برای ترامپ مهم است؟» شاید “زیبایی” یکی از واژههای محبوب ترامپ باشد. اما او سابقۀ خوبی در پاسداری از هنر ندارد!
تصویر ۸: مجسمههای ساختمان بنویتتلر: وقتی که هنر قربانی ثروت میشود!
در سال ۱۹۸۰ وقتی که قرار بود ترامپ برجش را بجای ساختمان بنویتتلر بنا کند، دو مجسمۀ زیبا بر نمای این ساختمان وجود داشت. مردم از این که به این دو مجسمه آسیب برسد نگران بودند. کارشناسان موزۀ متروپلیتن مجسمهها را ارزیابی کرده و آنها را واجد ارزش هنری دانستند. بنابراین ترامپ را ترغیب کردند تا آنها را به موزه اهدا کند که با جواب مثبت ترامپ همراه بود؛ اما ترامپ بر خلاف این گفته عمل کرد: مجسمهها نابود شدند و مردم و رسانهها از ترامپ توضیح خواستند. ترامپ با توجیه این که مستقلا زیبایی مجسمهها را توسط ۳ منتقد مورد ارزیابی قرار داده، اعلام کرد که ارزش مجسمهها زیر ۹۰۰۰ دلار بوده، در حالی بنا بر ادعای خودش منجر به تاخیر در اجرای پروژه میشد و بالغ بر ۵۰۰.۰۰۰ دلار ضرر میرساند.[۱۲] در صحت این اعداد، ایرادات جدی وارد شده؛ اما آنچه که از این روایت مهم است، شیوۀ تفکر ترامپ و توجیهاتی است که وی ارائه میدهد. بیایید اتفاقات را مرور کنیم: ترامپ متوجه میشود که حفظ مجسمهها هزینهبر است و از طرفی منتقدین هنر کاملا آن را واجد ارزش میدانند. ترامپ منافعش را در خطر میبیند. بنابراین زمین بازی را عوض میکند: او ارزش مجسمهها را به یک واحد کمّی قابل فهم برای مردم تبدیل میکند. از این به بعد مجسمههای ساختمانِ بنویتتلر دیگر یک اثر فاخر مدرن نیست؛ بلکه کالایی ۹۰۰۰ دلاری است که قرار است ۵۰۰.۰۰۰ دلار ضرر مالی داشته باشد. بنابراین هر انسان عاقلی این را میفهمد که با از بین بردن عامل ضرر، مانع از آسیب بزرگتر شود.
حالا همان داستان برای معماری در حال تکرار است. معماری دانشی است تخصصی که با فرهنگ، فلسفه، هنر و تاریخ نسبت دارد. از طرفی معماری را میتوان فضای زندگی مردم تعریف کرد. در دیدگاه اول فهمیدن معماری امری است پژوهشی و غیر عمومی و در دیدگاه دوم هر فردی اجازه دارد تا از حقوق اجتماعی خود دفاع کند. ترامپ به دنبال آن است که معماری را آنقدر ساده کند که دیگر نیازی به وجود منتقدان هنری نباشد. همانطوری که مجسمهها را از یک اثر هنری به یک کالا تقلیل داد و سپس با توجیهات اقتصادیاش به خواستههایش رسید. حالا او معماری را به سبکها تقلیل میدهد تا مردم بتوانند از روی ظاهر هر ساختمانی آن را قضاوت کنند. در این راستا، سبکها صرفا بر اساس ظواهرشان تعریف میشوند. در فرمان اجرایی «بروتالیسم» این چنین تعریف شده است: «سبکی است برآمده از جنبش مدرنیستهای اوایل قرن بیستم که مشخصۀ ظاهری آنها این است که حجیم، یکپارچه، خشن و بلوک مانند است و هندسهای صلب داشته و بخش وسیعی از آن با بتن اکسپوز پوشیده شده است.»
اما واقعا سبک چقدر امری قابل فهم، ساده و ظاهری است؟ آلن گرینبرگ معمار و مورخ برجستۀ سبک کلاسیک همین مساله را به نقد کشیده: «چه کسی تصمیم میگیرد که یک ساختمان کلاسیک است یا خیر؟» او به طرح «تالار بزرگ» رژیم نازی اشاره میکند که با این که ظاهری کلاسیک دارد، اما از تناسبات کلاسیک بهره نبرده، در حالی که پاویون بارسلونا که یک اثر کاملا مدرن است، با تناسبات کلاسیک ساخته شده. حالا پرسش این است که کدام یک از این دو ساختمان را باید کلاسیک و کدام را مدرن بنامیم؟ آیا سبکبندی صرفا به مصالح و عناصر نما محدود است؟
تصویر ۹: تالار بزرگ آلبرت اشپر و پاویون بارسلونای میسوندر روهه
شواهد دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد دولت آگاهانه به دنبال سادهسازی حوزۀ معماری و حذف منتقدان هنری است. بخشی از پیشنویس فرمان اجراییْ خطاب به برگزارکنندگان مسابقات طراحی ساختمانهای فدرالی است. آنها موظفند تا با اطلاعرسانی و برگزاری پنلهای عمومی از سلیقۀ مردم آگاه شده و از آن پیروی کند. تاکید فرمان بر این است که این جلسات بدون حضور معماران، هنرمندان، مهندسان و یا منتقدان هنر و معماری برگزار شود؛ به این امید که به نظر مردم احترام گذاشته شود.
بنابراین ترامپ سبکها را به یک امر ساده و ظاهری تبدیل میکند و با حذف منتقدین، مردم را مستقیما در جایگاه قضاوت قرار میدهد. اما هدف او از این کار چیست و چه چیزی در معماری کلاسیک نهفته است؟ فقط میتوان فرضیاتی مطرح کرد. اگر معماری فدرالی را مادۀ بیان قدرت سیاسی بدانیم، در واقع معماری فدرالی، نه تنها سمبل قدرت، که بیانیۀ آن حکومت تلقی میشود [۱۳](Minkenbeg, 2014, p.3). بنابراین سبک کلاسیک باید واجد ارزشی باشد که انتخاب آن در راستای بیانیههای سیاسی دولت ترامپ باشد. در پیشنویس فرمان اجرایی ترامپ، بارها به ملت آمریکا اشاره شده و غرور و احترام به آنها را مورد توجه قرار داده. بنظر میرسد که توجه ترامپ معطوف به ملت آمریکاست و این برای وی صورتی افراطی و بیسابقه گرفته؛ چنان که برای کسب منافع ملی بیشتر، حتی از معاهدات جهانی مثل پیمان اقلیمی پاریس خارج شدهاست.
معماری کلاسیک هم دارای ظرفیتهای ملیگرایانه است. سبکی که برخلاف سبکهای مدرن، ادعای جهانی بودن نداشته و وجه شاخص آن، توجه به تاریخ و هویت عصر طلایی غرب باستان است. معماری کلاسیک بهترین گزینهای است که میتواند نمایندۀ رویگردانی از جهانگرایی و توجه به ملیگرایی باشد. اما انتخاب سبک کلاسیک و تحمیل این سیاست هنری به جامعۀ متکثر و چندملیتی آمریکا، به منزلۀ تقسیم نابرابر قدرت در آن جامعه است. اقلیتهای مختلفی در آمریکا زندگی میکنند که با معماری کلاسیک نسبتی ندارند. آمریکا کشوری است که ۴۰ میلیون مهاجر داشته و جمعیت بیشتری از این تعداد هم ریشههای غیر اروپایی دارند. کریستین فرانک، موسس مرکزی پژوهشی در معماری سنتی است و پیامدهای اجتماعی این تصمیم را مخرب میداند: «من نمیخواهم دانشجویان به یکباره از معماری کلاسیک فراری شوند؛ چرا که آنها این گونه تصور خواهند کرد که کلاسیسیسم نمادی از برتری نژادی سفید پوستان است». باید منتظر بود و واکنشهای آتی طیفهای متخصص و گروههای اجتماعی را دید؛ آیا این بار دولت با وجود فشارها پیشنویس را اجرا خواهد کرد؟ کدام یک از پیامدهای پیشبینیشده به وقوع خواهد پیوست؟ باید منتظر بود و دید.
تکمله: نگاهی به ایران
در صورتی که فرمان ترامپ اجرایی شود، صورتِ معماریِ فدرالی آمریکا به پدیدۀ تابع قدرت تبدیل میشود. اما حاکمیت ایران، از تمام سبکها، بجز آنهایی که صریحا نماد غربگرایی است استقبال میکند. ابرپروژههای دهۀ ۹۰، مثل پل طبیعت یا باغ کتاب مصداق این گفته هستند. در حالی که فرآیند طراحی هر کدام از دیگری متفاوت است: یکی با مسابقه برگزیده شده و طراح دیگری انتصاب شده است. گویا متولیان قدرت در ایران از تحکم معماری دستوری «ایرانی-اسلامی» دست کشیدهاند.
تصویر ۱۰: باغ کتاب (۱۳۹۶ ش.) و پل طبیعت (۱۳۹۳ ش.)
اما آیا میتوانیم بگوییم که معماری ایران به سمت یک آزادی بیشتر حرکت میکند؟ آنچه که مانع از این میشود که بتوانیم قاطعانه پاسخ مثبت دهیم، نسبت ناهمگون آزادی با ساحتهای مختلف معماری است. از سویی پروژههایی که متولیانش نهادهای قدرت هستند، به هر شکلی ساخته میشوند و از سوی دیگر، معماری اجتماعی با کمیتههای نمایی روبروست که آزادی آنها را سلب میکند. بنابراین نسبت آزادی با معماری مبهم است و شاید وضعیتی است شبیه به بلبشو.[۱۴] چرا که «بلبشو میتواند شامل فضایی در بالا بهعنوان فضای استثنا باشد که شامل قوانین درونی فضای بلبشو نشود و به اصطلاح رایج برای از ما بهتران باشد».[۱۵]
[۱] Making Federal Buildings Beautiful Again
[۲] Make America Great Again!
[۳] https://b2n.ir/trumporder
[۴] https://b2n.ir/321496
[۵] https://www.nationalreview.com/2020/02/making-federal-architecture-great-again/
[۶] توماس جفرسون
[۷] https://www.civicart.org/about
[۸] https://b2n.ir/884223
[۹] https://b2n.ir/343046
[۱۰] https://www.dezeen.com/2020/02/05/making-federal-buildings-beautiful-again-trump-aia/
[۱۱] https://frieze.com/article/what-trumps-desire-make-architecture-beautiful-again-really-means
[۱۲] https://www.townandcountrymag.com/leisure/arts-and-culture/a12030857/donald-trump-bonwit-teller/
[۱۳] Minkenberg, M. (2014). Power and Architecture, New York: berghahn
[۱۴] اشاره به کتاب بلبشو: نوشتۀ دکتر سعید خاقانی شرایط بلبشو در آن تشریح شده.
[۱۵] کتاب بلبشو، ص۳۶