یک روز خیلی معمولی روزنوشت۵ مرداد, ۱۳۹۷ صبح شده و توی مهدکودک از خواب پا میشم. یه تخم مرغ و چایی نیمرو باهاشون میخورم و با بچههای قد و نیم قدی که نصف دندونای شیریشون ریخته نیمساعتی لِگو بازی میکنم. به هر حال معمارم دیگه 🙂 بعد … ادامه خواندن
اکسیری به نام انگیزه روزنوشت۵ شهریور, ۱۳۹۴ تقریبا یک سال گذشته که <معماری> را انتخاب کرده ام. یادم می آید که آن موقع ها وقتی از کسی … ادامه خواندن
در ورای یک بنا گزیده۷ بهمن, ۱۳۹۳ وقتی حرف از معمار و معماری می شود: شاید به یاد بزرگان این راه بیفتید… شاید هم به یاد عمل … ادامه خواندن