آیا مردم دروغ بعدی را باور میکنند؟
وقتی که بحث پرونده ی آموزش معماری باشد توجهمان بیشتر معطوف به آموزش تخصصی و دانشگاهی میشود. در حالی که آموزش میتواند معنای کلی گرفته و تمام جامعه را پوشش دهد. آن هم وقتی که صحنهی هنرنمایی ما و بساز بفروش ها به وسعت یک شهر باشد و تماشاچیانش مردمی به وسعت یک جامعه. بیایید اینبار با مخاطبان معماری روراست باشیم و آنها را وارد صحنه کنیم. شاید کلید اصلاح شهر در دستان مردم باشد.
گزافه نیست که معماری را یکی از هنرهای سرآمد فرهنگمان بدانیم. مساجد، کاخها و بازارها همیشه به شهر معنا داده و مردم را در طول قرنها نسبت به معماری حساس و کنجکاو ساخته اند. حتی در ولایت نویسندهی این سطور، در بخشی از استان فارس این حساسیت مردم نسبت به معماری به صورت یک ضرب المثل رایج بوده که: همهی مردم مُلا و معمار هستند! بهاینجهت که هر کسی خود را در معماری صاحب نظر میدید و برای بنا یا بازسازی در و دیوار خانهی کاهگلی خود کمک میکرد. امروزه دیگر خانهای کاهگلی نیست و اوستا معمار دیروز، حالا جایش را به آن دانشگاهرفتهای داده که در گوشه از یک شرکت به معماری میپردازد. رابطهی مردم با معماری دورادور و با واسطه ادامه دارد و رفتار صاحبنظرانهی مردم که در گذشته ناشی از مشارکت مستقیمشان در معماری کوی و برزن بوده، امروزه میتواند به شکل یک حرکت اجتماعیِ مطالبهگر و فعال نمود یابد. اما این حرکت اجتماعی چگونه آغاز میشود؟ احتمالا نباید خیلی منتظر نهادهای بالادست باشیم که مدیریت شهری و ساختار اداری فعلی توانی برای آغازش ندارد.
بنابراین به خود مردم میپردازیم. آیا راهکاری وجود دارد که مردم، خودشان بهعنوان آغازگر یک سری اصلاحات شوند؟ ایرانیان در سالهای اخیر نشان دادهاند که نسبت به کمپینهای اجتماعی کمتوجه نیستند و گهگاه، واکنشهای جمعی، موجب شده تا نهادهای بالاتر برای اصلاح خود بکوشند. اصلاً بر فرض محال که همین حالا از تمام شهر نظرسنجی کنیم، مردم چه چیزی را تمنا میکنند؟ معماری امری تجربی است و به این راحتی، نمیتوان تمنای معماری والاتری[۱] را داشت که تجربه نشده باشد. به قولِ بزرگی، «آموزش احساس از ظریفترین اقدامهاست.»[۲] و منتقد مانند یک معلم باید به زبان ساده، احساسات واقعی یک بنا را به مردم منتقل کند و فهم مردم را نسبت به معماری حساس کند. بنابراین به نظر من در کنار نیاز برای تغییرات ساختاری از بالا، به رسانههای قدرتمندی نیاز است که بتواند با زبان مردم بر مردم تأثیر بگذارد. مگر غیر از این است که مردم از ما به ما گلایه میکنند؟
با شرح هر دو کاستی، حالا بهتر میتوانیم به بررسی رفتار فعلی جامعه نسبت به معماری بپردازیم. رفتاری از روی نارضایتی و منفعلانه که نشانهاش در تمجید مردم از شهرهای سنتی و معماری جذاب فرنگی است. تمایلی دوگانه که از جهتی به آثار تاریخی و زیبای خود میبالند و از دیگر سو با علاقه نشان دادن به معماریهای جذاب خارجی، خود را پذیرای معماریهای خوش ساخت میکنند که این نیز دو رو دارد:
روی مثبت آن، استقبال مردم از معماریهای نوست که نشان میدهد مردم حاضرند به تجربههای نو بپردازند و روی تیرهی آن، نوع ساختمانهای مدرنی است که در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند و میبینند. ساختمانهایی که در دسته معماریهای واساخته[۳] یا مستعارِ محسوس[۴] قرار گرفته و جذابیتی عینی دارند و بیم آن میرود که مردم همین تیپ ساختمانها را بهعنوان معماری ایدهآل بپذیرند. باید قبول کنیم که قوهی تشخیص ایرانیان در یک ساختمان سنتی خوب بیشتر از یک اثر مدرن است و که به نظرم این قوه یا با بازدید از معماری های مدرن خوب تقویت میشود و یا با توضیح رسانههای منتقد. تلخی ماجرا این است که همین مردم فردا در نقش کارفرما به شرکت ما میآیند و ما نیز مجبوریم با رندرهای خیرهکننده و یا طرحهای عجیب، همین احساسات عینی را ارضاء کنیم.
اما اگر برای اصلاح معماری شهر، نگاه طولانی مدت داشته باشیم، انگشت نشانهمان به سمت آموزشوپروش و آموزش همگانی میرود. ایجاد فرصتهای بیشتر برای دانشآموزان میتواند این احساس خلاقیت، نقد پذیری هنری و سواد عمومی را افزایش دهد. کتابهای جذابی که یکی از استادان معماری برای کانون پرورش فکری تدوین کرده بود الگوی خوبی برای چنین رویکردی است.[۵] بیراهه نیست که «طرحهای مقدماتی» را به نوعی آموزشهای عمومی معماری بدانیم. همان روزهای خوب آتلیه ۵ و ۶[۶]که بدون پیش زمینه، وارد دنیای معماری شدیم؛ در طول ترم تقریبا هیچ کتابی برای موفقیت در پروژه ها نخواندیم و در برخورد با هر پروژه، چیزهایی آموختیم که برای هرکداممان منحصربهفرد بود. آموزشی مبهم که چون دربند جملات نبوده، ماهیت رازآلود خود را حفظ میکند و خیلی وقتها در حد تجربههای شخصی میماند.
با این که در طرحهای مقدمات بسیار دیدهایم که محصول و حتی بعضی وقتها فرآیند هم میتواند متأثر از خلاقیت دانشجویان متفاوت پیش برود ولی در هر پروژه احساس میشود که یک خط مشی کلی حاکم است. همین موضوع موجب میشود که تعریف یک پروژه برای طرحهای مقدماتی بسیار سخت شود. از جهتی شما به عنوان دبیر با افرادی روبرو هستید که زبان مشترکی ندارید؛ ولی باقی مراحل اجرایی آنقدر ساده است که یک کودک خردسال یا دبستانی هم از پسش برمیآید. آموزش معماری در طول همان کاری است که در مهدکودک و با چسب، مقوا و قیچیهای کوچکمان انجام میدادیم. آموزش عمومی معماری آنقدر ساده است که هنرجو فقط باید وقت بگذارد و با سعی و خطا به این نتیجه برسد که او هم میتواند. این احساس توانستن هر روز جنبههای جدیتری میگیرد. همانطور که هر روز به عدد هنرمندان و عکاسان افزوده میشود تا به خود جرأت نگاه به محیط از دریچهی هنر بدهند؛ همانگونه که فنّاوری پیشرفت میکند و هر روز مردمِ عامی بیشتری، جرأت پرینت اشیاء را به خود خواهند داد.
تمام این نشانهها میتواند به معنای آن باشد که مردم به آهستگی و همچون ما در حال کسب تجربههایی هستند که با سعی و خطا بدست میآید و به زبان نمیآید. با دسترسی مردم به شبکههای اجتماعی، سواد تصویری مردم امروزی بسیار بیشتر از دههی پیش است. مردم امروزی بعد از سیر در دنیای مجازی، چشمهایشان را به سمت دنیای واقعیشان برمیگردانند و این بار بهتر از قبل متوجه زشتیهای شهر میشوند و به ما اعتراض میکنند. اعتراضی که اگر بازهم مثل قبل و در خلأ نهادهای اجتماعی و رسانههای منتقد معماری رخ دهد، منجر به تولد دروغهای عینی دیگری از جنس تولد نماهای رومی میشود. شاید هم آپشنهای لاکچری بیشتری به بازار تزریق شود تا بازهم مردم سرگرم نیازهای کاذب شده و فکر و ذهن جامعه را چند وقتی درگیر خود کند. آنچه مسلم است، این که دروغ بعدی بزرگتر از دروغ قبلی است و قربانی هم همان معمارانی هستند که برای ساخت نمونههایی از آن معماری والاتر در شهر میجنگند.
چاپ شده در فصلنامه دریچه (پاییز ۹۶)
ویراست: مهزادسادات حیدریان
[۱] ترجیح میدهم که در این مقاله، «والا» در هالهای از پاکی بماند. همین بس که متفقیم وضعیت مطلوب، این نیست.
[۲] جمله ای از فرانسوا شسلن در کتاب نقدبازی ایمان رئیسی
[۳] دیکانستراکتیو
[۴] منظور همان فرمها و اشیائی است که حالا در و پنجره دارند!
[۵]. این کتابها توسط دکتر عیسی حجت، تهیه شدهاند.
[۶] نام آتلیه های سالهای آغازین دانشجویان معماری دانشگاه تهران است.