ای کاش اصرار نمیکردید که حجاب «محدودیت» نیست…
شرع مجموعهای از بایدها و نبایدهاست. شرع محدودیتهایی را پدید میآورد که انسان را از آلودگیها مصون نگاه دارد. اما عملکرد آن سلبی است و زمینههای رسیدن به آلودگیها را از بین میبرد. شرع مصونیت میآورد؛ اما با محدودیت.
گفتن این بدیهیات را لازم دیدم، چرا که حالا دستگاههای تبلیغاتی جریانهای مذهبی، دین و شرع را به شکل دیگری عرضه میکنند. شعاری که همیشه شنیدهایم این است که «حجاب مصونیت است و نه محدودیت.» البته که حجاب مصونیت بود. اما ترجیح دادند که حجاب و دین و شرع را سراسر زیبایی و گشایش جلوه دهند. زیر بار سختیها و محدودیتهای حجاب و شرع نمیرفتند. بنابراین برای آن که این ادعا را اثبات کنند، مجبور شدند انرژی زیادی خرج کنند. بهترین راه این بود که این محدودیت را به تمام جامعه تحمیل کنند تا قشری برای مقایسه وجود نداشته باشد. «محدودیت» صفتی است که در قیاس با آزادی معنا مییابد. حجاب به همه تحمیل شده بود و قشر دیگری باقی نمانده بود که جامعهی مذهبی خودش را با آن مقایسه کند. بعید است که دختر چادری سرزمین من در ظل تابستان دوستش را دیده باشد که باد در میان موهایش بوزد، در حالی که خودش عرق میریزد. هر دو همیشه این گرما را تحمل کردهاند. این چنین بود که سختیهای دین سانسور شد. بخشی از جامعهی مذهبی به این احساس رسید که شاید واقعا حجاب مصونیت باشد و نه محدودیت!
اما تبعات این توهم به مرور زمان نمایان شد. نسلهای بعد از انقلاب دیگر حتی خاطرهای برای مقایسه نداشتند. دین برای آنها یک خوشبختی و کامروایی کامل تعریف شده بود. اما همچنان در ماهیت دین سختیهایی وجود داشت که برای آنها علامت سوالهای بیجوابی به وجود آورده بود. بیدار شدن از خواب شیرین صبحگاهی برای نماز خواندن سخت بود؛ کنترل روابط اجتماعی سخت بود؛ اما حالا همه یکرنگ شده بودند. برای همه سوال شده بود که واقعا برای چه این کارها را میکنیم؟ دیگر به ظاهر آلودگیای نمانده بود که مصونیت معنا پیدا کند. حجاب واقعا قابل تفسیر نبود. من هم دیگر نمیفهمیدم که همیشه رژیم غذایی خاصی را رعایت میکنم. هیچگاه متوجه نشدم که از تعداد زیادی غذا، نوشیدنیهای الکلی و شراب و هزاران چیز دیگر امتناع میکنم. همه خوب بودیم!
دین برای نسل بعد از انقلاب به یک مسالهی عرفی تبدیل شده بود. «چون همه اعتقاد دارند، ما هم اعتقاد داریم.» اما این جور اعتقادی بیشتر از یک نسل دوام نمیآورد. باز هم نسلها تغییر کردند. دیگر برای نسل جدید عرف معنایی ندارد. دوباره جامعه واگرا میاندیشد. در چنین جامعهای شعار «حجاب مصونیت است و نه محدودیت» به اسباب تمسخر نسل جدید تبدیل میشود. آخر حجاب چگونه چیزی است که محدودیت نیست؟!
واقعیت این است که شرع در زیباترین حالتش، مانند زنجیری است که خودت به پای خودت میبندی تا مرتکب خطا نشوی. دینداری وقتی زیباست که آزادی را درک کرده باشی. امید که در نسلهای بعدی تساهل بیشتر شود و جامعهی مذهبی دوباره بخش فراموششدهی دین -یعنی سختیها- را بهخاطر آورد، محدودیتها را بپذیرد و دین یکبار دیگر از یک پدیدهی عرفی به یک سبک زندگی نهچندان ساده تبدیل شود!
هدف از بیان مساله نقد سیاستهای جریانهای تبلیغکنندهی پس از انقلاب بود و حجاب صرفا بهعنوان یک مصداق مورد بررسی قرار گرفت.