خواستهی صریح: بازگشت «شادی» به طرح جامع
۱. «خوشگذرانی» به وقت اردیبهشت
حدود هفتاد روز است که ریتم زندگی خیلی از ایرانیان تغییر کرده و انگار که قرار نیست مثل گذشته شود. پس بد نیست که از گذشته بگوییم و بپرسیم که چرا اکنون در این نقطه ایستادهایم.
اردیبهشتماه امسال به سرم زده بود که از سرخوردگی همسالانم بنویسم. اما علل سیاسی و اقتصادی و بینالمللی آنقدر بزرگ بود که در برابرشان احساس ناتوانی میکردم. پس تمام این حوزهها را با ادبیات قلبمهسلبمهشان کنار گذاشتم و با خودم فکر میکردم که هنوز چگونه میتوان زندگی کرد و خوش بود. پس در پیمایشی مجازی از مخاطبان اینستاگرامیام خواستم که بگویند چگونه در این روزگار و در ایران هنوز هم «خوش» میگذرانند. ۲۳ پاسخ دریافت کردم:
- بیشترین پاسخ به فعالیتها و فضاهای مربوط به «خوردن» اشاره داشت و حدود نیمی از افراد به آن اشاره کرده بودند: از رستورانگردی گرفته تا کافهگردی که علاوهبرخوردن، فرصت دیدارهای اجتماعی را فراهم میکند. بهراستی که «خوردن» یک نیاز ضروری بشری است و برایم سؤال است که آیا واقعاً خوردن باید با اختلاف بهعنوان بزرگترین «خوشگذرانی» در ایران شناخته شود؟ عجیبتر اینکه نیمی از کسانی که خوردن را بهعنوان خوشگذرانی در نظر گرفته بودند، از هیچ خوشگذرانی دیگری یاد نکرده بودند؛ در واقع تفریح اقلیت قابلتوجهی از همنسلان جوان من فقط خوردن است!
توسعهی کسبوکارهای مربوط به «شکم» در تمامی این سالها، خیابانهای ایران را پر کرده و انگار بیتوجه به تورم یا رکود، در هر جایی از شهر سبز شده است. بررسی اینکه چرا مهمترین خوشگذرانی ایرانیان به «خوردن» تقلیل یافته، نیازمند یک پژوهش جدیتر است و طبیعتاً خلاء فاحش سایر تفریحات در ایران را نشان میدهد.
- تقریباً با اختلافی زیاد پس از «خوردن»، یکچهارم از مخاطبان به سفر یا کمپکردن اشاره کردند. سفر یکی از راهکارهای خوب برای فاصلهگرفتن از روزمرههای زندگی است و نسبت به سایر خوشگذرانیها وقت و هزینهی بیشتری میگیرد. در سالهای اخیر استقبال زیادی به خانههای اجارهای یا بومگردی شده تا بتوان به سفرهایی غیرلوکس و کمهزینهتر رفت. پدیدهی کرونا و افزایش تورم متأسفانه بسیاری از کسبوکارهای توریستی را کمرونق کرده و گویا هرسال قشر نحیفتری از جامعه یارای سفرکردن دارد.
- دیدار دوستانه و مهمانی در مرتبهی سوم از خوشگذرانی دوستان اینستاگرامی من قرار دارد. نکتهی جالبتوجه اینکه، بعضی از پاسخها صریحاً به مهمانیهایی اشاره دارد که خارج از عرف رسمی باشد.
- دستهی آخر پاسخها به فضای مجازی یا گیم اشاره داشت.
- سایر پاسخها کمتر از ۳ رای (کمتر از ۱۰٪ ) از نظر مخاطبان را به خود جلب کرده بود.
بنابر پیمایش شخصی من، مهمترین مصداقهای خوشگذرانی در ایران به «خوردن»، «سفر» و «دیدار» خلاصه شده است. هر سه تفریح معمولاً در گروههای دوستی یا خانوادگی انجام میشود و در واقع هیچ نهاد رسمی حمایت مستقیمی برای تسهیل این «خوشگذرانی»ها انجام نمیدهد؛ بلکه در حوزهی خصوصی انجام میشود یا توسط کسبوکارهای خصوصی یا مستقل حمایت میشود. علاوه بر این، موارد سفررفتن و مهمانیها گاهی از عرفهای رسمی خارج میشود و ازاینرو ممکن است که نهادهای ذیربط نهتنها تسهیلگر، بلکه مانع از انجام این خوشگذرانیها شوند.
۲. «شادی»های پولی
برای فهم بهتر منطق خوشگذرانیهای فعلی، لازم است که برخی از آنها را مرور کنیم تا حداقل آگاه شویم که شادیکردن در این روزگار چقدر پرهزینه و کوچک است. لازم است که یکبار از خودمان بپرسیم که در این شرایط، چگونه هنوز خوشگذرانی میکنیم؟ در ادامه بعضی از عرصههای خوشگذرانی و موانعشان بررسی میشود:
در یادداشتی که اخیراً در کوبه منتشر کردم، توضیح دادم که «کافهگردی» اخیراً تا شهرستانهای دور ایران ترویج یافته و به یک سبکزندگی خاص با جامعهی مخاطب مخصوص خود تبدیل شده است. کافه همچون فضاهای عمومی پذیرای مردم است، اما حقیقتاً عمومی نیست و برای خوردن یک لیوان قهوه، باید چندبرابر ارزش حقیقی آن را پرداخت. کافهداران خوب میدانند که فقط قهوه نمیفروشند، بلکه فضای قهوهخوردن را اجاره میدهند. کافهها چیز عجیبی ندارند؛ بلکه همان «خوردن» و «دیدار» را محقق میکنند. نباید از یاد برد که بسیاری از مردم از قشر ضعیف جامعه رغبتی برای ورود به کافهها ندارند و حتی ممکن است که به خود اجازهی ورود ندهد. «مالهای تجاری» مصداق دیگری از فضاهای خوشگذرانیاند که میتوان ساعتها در آن خوش بود و هزینه کرد و در کنار فروشگاهها، از مینیشهربازی و فودکورت آنها استفاده کرد؛ اما باز هم نباید از یاد برد که این فضاها نیز شأنیتی برای خود دستوپاکرده است که به خود اجازه میدهد هر کسی از هر طبقهی اقتصادی را به خود راه ندهد. نگهبانهای چهارشانه با لباسهای اتوکشیده با لباسهای تیرهی رسمی معمولاً چنان ابهتی دارند که معمولاً خودبهخود مانع از ورود خیلیها شوند. بنابراین اول از همه باید پذیرفت که در حال حاضر بسیاری از فضاهای خوشگذرانی برای همگان نیست.
اما جدا از این، همین تفریحات محدود کنونی، امروزه با مشکلات بزرگی دستوپنجه نرم میکنند: برای مثال، مرز اتصال فضاهای تفریحی به فضای عمومی با وجود نهادهای نظارتی سختگیر یا گزارشهای مردمی جامعهی سنتی گاهی به عقب رانده میشود. از اینرو، طیفی از تفریحات کاملاً از فضاهای عمومی فاصله گرفتهاند و ازاینرو جستوجوی آنها و حتی ورود به آنها برای سایر علاقهمندان دشوار میشود و فقط جامعهی مخاطب خاص خود را دارد. فرآیندی که به «زیرزمینیشدن» خوشگذرانیها میانجامد.در مقابل، نهادهای ناظر نیز منفعل نبودهاند و تمایل دارند که هرچه بیشتر فضاهای غیرعمومی را کنترل کنند. برای مثال، در تابستان ۱۳۹۶ درون خودروها نیز بهعنوان حریم عمومی شناخته شد تا بتوان «در صورت نیاز»، «برخورد» کرد.
چنین رویکردهایی نسبت به فضای عمومی، برخی از خوشگذرانیها را حتی تا کیلومترها از شهرهای تحت نظارت دور کرده است. مثلاً تا پیش از انقلاب، میل شدیدی برای سفر به شمال کشور از طریق برنامههای تبلیغاتی و تلویزیونی به وجود آمده بود. اما پس از سالهای سخت اول انقلاب و جنگ، توسعهی فضاهای توریستی-تفریحی (و نه آنچه توریستی-مذهبی خوانده میشود) با سرعتی آهسته پی گرفته شد و مردم، اینبار مجبور شدند که به خودشان متکی باشند و ویلاهای شخصی بیشتری بسازند. این ویلاها عطای خدمات شهری را به لقای جنبههای نظارتی بخشیدهاند. در این بین، آنچه که هدر رفته، صرف چندینبرابر هزینهها و منابعی است که مردم از جیب خودشان پرداختهاند تا انتظارات خودشان از شادی را در آنجا پاسخ بدهند. قاعدتاً صرف این همه هزینه، زمان و انرژی نیز برای تفریحی است که فقط به گروه کوچکی از جامعهی ویلاداران تعلق دارد.
در مثالی دیگر، میتوان به استخرهای پرشمار خصوصی اشاره کرد که اخیراً حتی در ساختمانهای ۴-۵ طبقهی شمال شهر هم بهوفور دیده میشود و قرار است چندین مترمکعب از آب این کشور بیآب را ذخیره کند. در این زمینه نباید انگشت اتهام و گلایه را فقط به سمت مردم نشانه رفت. بلکه باید پرسید که چرا بنابر یک آمار غیررسمی، ۸۵٪ از استخرهای تهران در اختیار عموم نیست و در اختیار نهادهای خاص قرار گرفته است؟ چرا هزینههای تفریحی تا این حد بالاست و چرا تفریح در فضاهای تفریحی عمومی با مشکلاتی روبروست که هرکسی که قدرت مالی دارد، به سرش میزند که یک ویلا بسازد؟
۳. بازپسگیری «زندگی» به وقت مهرماه
با فوت مهسا امینی در ۲۵ شهریورماه، موجی از واکنشها علیه این اتفاق غلیان کرد که بعدها ماهیت سیاسی به خود گرفت و تحلیل سیاسی آن مجالی دیگر میطلبد. اما از همان روزهای نخست، یک شعار همهگیر شد که سهکلمهی «زن، زندگی، آزادی» داشت. خواست صریح «زندگی» در مرکز شعار قرار گرفته بود. در همان روزها آرش حیدری، مسئلهی جنبش را «بازگشت به بدن» و «زندگی بدنمند» نامید. او به مسئلهای اشاره کرده بود که یکدهه زودتر توسط آصف بیات تبیین شده بود. بیات در کتاب «زندگی همچون سیاست» (۲۰۰۹م.) مینویسد: «نگاهی سطحی به خاورمیانهی مسلمان روشن میکند که پسگرفتنِ جوانی در مرکز نارضایتی جوانان قرار دارد… لذا «شادی» بهمثابه استعارهای برای بروز فردیت، تنش، و بیخیالی به حوزهی نارضایتی سیاسی طولانی میان رژیمهای مکتبی و جوانان مسلمان و عنصری اساسی در نارضایتی جوانان به ویژه در جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است» (بیات، ۱۳۹۰، ص.۲۹).[i]
۴. برنامهای برای آینده: طرح جامع
چارهای نیست، جز اینکه «شادی» را به رسمیت شناخت. نباید بگذاریم که زندگیکردن و لحظههای خوش آن لابهلای آرمانهای بزرگتر گم شود. برای شادیکردن باید برنامه داشت. باید به خاطر آوریم که در نخستین طرح جامع تهران (۱۳۴۷) واقعاً خوشگذرانی بخشی از برنامهی آیندهی تهران بود. در این برنامه، الگوی شادی غربی بود و غیربومی؛ چنانکه در جلد سوم چنین نوشته شده است: «تفریحاتی نظیر رقص، صرف شام در خارج از خانه و فعالیت کلوپهای شبانه ظاهرا در میان مردم و بخصوص نسل جوان متداول میگردد» (ص.۵-۲)
طرح جامع سال ۴۷ را باید نقد کرد و نوشت که چرا الگوهای شادی آن بر اساس چارچوبهای عرفی زندگی تهرانیان دههی چهلم نوشته نشده است.[ii] در واقع راهکارهای ارائهشده برای «شادیکردن» قابل نقد است؛ اما نباید از یاد برد که «شادیکردن» خود یک مسئله بود. در این طرح جامع، راهکارهایی منطقی و راهگشا برای تسهیل تفریح در نظر گرفته شده است: برای مثال پیشنهاد شده تا ساعات کاری تقلیل یابد، درآمد شخصی افزایش یابد، حملونقل تسهیل شود، فعالیتهای تفریحی توسعه یابد، پارکها و زمینهای ورزشی گسترش یابد و فضاهای عمومی گسترش یابد، بلکه زمینهساز توجه بیشتر مردم به تفریح شود (ص.۱۵-۲).
اما مقایسهی طرح جامع سال ۱۳۴۷ با طرح جامع کنونی (۱۳۸۶) از حیث توجه به شادی ناامیدکننده است. در طرح جامع اخیر، انگاری که صورتمسئله کلاً پاک شده و ضرورتی برای توجه به شادی و تفریح وجود ندارد. بهجای راهکارهای صریح، از کلماتی قشنگ استفاده شده که مفهومهایی کلی را در بر میگیرد و امکان برداشتهای چندپهلو را فراهم میکند. برای مثال، در جلد «پهنهبندی استفاده از اراضی» از مطالعات ۲۱جلدی طرح جامع ۸۶، پهنهای تحت عنوان پهنهی «فعالیتهای اوقات فراغت» تعریف شده است. اما برای تعریف مفهوم فراغت، کلیشهایترین کلمات پشت یکدیگر ردیف شدهند: «اگرچه مفهوم اوقات فراغت قدمتی به اندازه تاریخ جامعه بشری دارد، لیکن شرایط شهرنشینی و شهرگرایی در شهرهای بزرگ مانند تهران باعث شده تا توجه ویژه و برنامه-ریزی جهت تأمین زیرساختهای مناسب در شهر برای آن جزء ضروری طرحهای شهری گردد. از دیدگاه نظریات شهرسازی معاصر اصلیترین نیازهای ساکنین شهر در حال حاضر نیاز به معنا، هدف و هویت در زندگی -نیاز به شکوفایی و خلاقیت- نیاز به همبستگی و مشارکت جمعی – نیاز به سلامتی و نیاز به طبیعت میباشد. اگرچه کل ساختار شهر و نقشهای متفاوت آن میبایست قادر به رفع نیازها برای ساکنین باشد، لیکن سهم عمدهای از این موضوع در پهنه اوقات فراغت قابل دریافت است» (ص.۸۰). در ادامهی این طرح، هدف پهنهی اوقات فراغت «تأمین آرامش… و رفع نیازهای حیاتی ساکنین شهر» و «ایجاد عرصهیهای عمومی سالم جهت تقویت شهرنشینی و شهرگرایی» در نظر گرفته شده است (ص.۸۱)! از همه عجیبتر اینکه، زیرپهنههای فرهنگی و مذهبی نیز ذیل اوقات فراغت تعریف شده تا دیگر نتوان به هیچ شکلی این آش شور را تحمل کرد.
بهطور کلی میتوان گفت که طرح جامع ۸۶ در خدمت نگاههای مهندسی است و در قالب نقشههای پهنهبندی رنگارنگ جلوهگر میشود و با ادبیات استعاری رایج در دورهی بعد از انقلاب اسلامی درهم میآمیزد و جایی برای توجه به مفهوم فضا یا اجتماع باقی نمیگذارد. در طرح جامع ۸۶ فضا به پهنه تقلیل مییابد و جامعه به جمعیت.
چارهای نداریم جز اینکه از وقایع اخیر ایران درس بگیریم. خواست جامعه صراحتاً معطوف به صورتهای معمول زندگی است. صورتهایی همچون «شادیکردن» که تاکنون قوانین و نظارت بر آن محدودکننده بود، تا اینکه تسهیلکننده باشد. پیشنهاد میشود که از ادبیات چندپهلو و ثقیل اداری فاصله بگیریم و دوباره با پرداختن به جنبههای زندگی، راهکارهایی صریح، مصداقی و ملموس برای تسهیل شادی مردم ارائه کنیم.
پانوشت:
[i] بیات، آ (۱۳۹۰). زندگی همچون سیاست: چاپ اینترنتی: انگاره.
[ii] فرمانفرمائیان بعدها صراحتاً اذعان میکند که در این طرح سنت نادیده گرفته شده بود (جلیلی،۱۳۹۹،ص.۴۱).
جلیلی، م (۱۳۹۹). پیدا و پنهان مدیریت طرح جامع شهر تهران. تهران: انتشارات مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران.