آرشیوسازی در عصر فضای مجازی
میخواهم دربارهی سرنوشت آرشیوسازی در فضای مجازی بنویسم. این مطلب برگرفته از تجارب شخصی است و مرا به دو نتیجه رسانده:
۱- پلتفرمهای عمومی اساساً محل مناسبی برای آرشیوسازی نیست
یادتان باشد، دههی هشتاد، هر کسی یاهو مسنجر داشت و وبلاگ. وبلاگنویسی دههی هشتاد به من یاد داد که دنیای رسانه بیرحم است و ممکن است که ترندها بهسرعت تغییر کنند و خیلی از وبلاگهای درخشان پس از دو سه سال خالی از مخاطب شوند؛ فقط به این علت که وبلاگ هستند! پس اگر برای به دنبال جذب مخاطب میگردید، باید شما هم سریع پلتفرمهای جدید را جایگزین کنید و شبکههای اجتماعی را جایگزین وبلاگها کنید. هیچ بعید نیست که دو سال دیگر، شبکهی مجازی دیگری بیاید که همه به آن پناه ببریم و دیگر به اینستاگرام و توییتر و تلگرام سر نزنیم. بنابراین این آرشیوهای ما در اینستاگرام و… نیز به تاریخ میپیوندند و یا به آرشیوهایی کوتاهمدت و مقطعی تبدیل میشود. مثلاً آن همه پیامی که در وایبر فرستادیم چه بود و در چه گروههای فعالیت میکردیم؟ حتی شاید تعدادی از دوستان وایبریمان را هم گم کرده باشیم…
حتی اگر بخواهیم با این فرض زندگی کنیم که اینستاگرام یا ایکس (توییتر سابق) تا دههها عمرشان پر دوام خواهد بود، لازم است که از خودمان بپرسیم که اینستاگرام ۲۰۲۳ چه شباهتی با اینستاگرام ۲۰۱۳ دارد؟! به نظر من، به هر چیزی شباهت دارد جز آنچه که بود. اینستاگرام ۲۰۲۳ ملغمهای است از تیکتاک و ویدئوهای کوتاه با الگوریتمهای عجیبوغریب هوش مصنوعی. اینستاگرام بارها پوست انداخته و ما آهسته آهسته به آن عادت کردهایم. شبکههای اجتماعی امروزی برای آنکه مرگ خود را اعلام نکنند و به سرنوشت وبلاگها و وایبر و گوگلپلاس دچار نشوند، با بازی زمانه و ترندها همراه میشوند و افسار خود را دست هر آن چیزی میدهند که نباید بدهند. همچون پیرزنانی که با آرایش غلیظ میخواهند همچنان جذاب بمانند و دیده شوند. ما نیز بهعنوان کاربران این رسانهها در دام این بازی میافتیم، با اکسپلورهای اینستاگرامی میخندیم و عملاً دگرگونی و تغییر سلیقهی خودمان را به رسانه میسپاریم. آرشیو ساختن شخصی از خاطرات و زندگی ما در این پلتفرمها بهشدت تحت تأثیر آپدیتهای اپلیکیشن است و انسان به مثابه بازیچهای برای شبکهی اجتماعی تبدیل میشود. راستش را بخواهید، غیر از این هم نباید انتظار داشت. در این دنیای سرمایهداری که وجببهوجبش قیمتگذاری شده است، شما میتوانید روزانه چندگیگ اطلاعات در آن فضای مجازی ذخیره کنید. فقط کافی است بدانید که برای خرید یک گیگابایت فضای مجازی برای وبسایت شخصیتان باید حدود پانصدهزارتومان هزینه بپردازید! بنابراین شمردن دندانهای اسب پیشکش پسندیده نیست و شما اگر آن اپلیکیشن و آپدیتهایش را دوست نداشتید، فقط حق دارید که آن را حذف کنید و از خیر آرشیو خودتان هم بگذرید!
بهطور خلاصه میتوانم بگویم که هیچ پلتفرم عمومی که بهطور رایگان در اختیار همگان قرار میگیرد، بستر مناسبی برای ذخیرهسازی دادههای شخصی نیست. چرا که امکان مرگ آن پلتفرم یا تغییرات بنیادین آن وجود دارد و در این صورت، آرشیو شما یا نابود میشود یا تحتالشعاع تحولات بیرونی قرار میگیرد. هر چند این نظری رادیکال است و بعضی شاید بگویند که چه راهکاری جایگزین دارم؟ هیچ! مشخصاً هیچ و مسئلهای هم نمیبینم اگر راهکاری نداشته باشم. چون با وجود آنکه عملاً همراه با بقیه از شبکههای اجتماعی استفاده میکنم و گاهی عکسهای شخصی و خاطراتم را به اشتراک میگذارم، اما ذهنیتم از اپلیکیشنها مشخص است. علاوه بر این، بعضی از دادههای حساس را همچنان در فضاهای دیگری همچون دفتر خاطرات یا وبسایت شخصی ذخیره میکنم که از بین نرود.
۲- عدم درک اهمیت آرشیوسازی یک ضعف فرهنگی است.
باز به دههی هشتاد بازگردیم: عصر وبلاگها. دورهای که خیلیها مینوشتند: آمار عجیبوغریبی از تعداد وبلاگهای ایرانی در این دوره وجود دارد که با وجود سرعت پایین اینترنت در این دوره شوکهکننده است: احتمالاً ایران در رتبهی دهم بلاگینگ قرار داشته و میلیونها نفر روزانه از وبلاگها بازدید میکردهاند. اگر آن دوره را با وضعیت فعلیمان مقایسه کنیم، باید بیشتر هم افسوس بخوریم که چرا آن چند میلیون نفر به راحتی تن به پلتفرمهای ایرانی میدادند و کسی مثل امروز، سروش و ایتا و امثالهم را تحریم نمیکرد. از رخدادهای تلخ سیاسی بگذریم و اعتماداتی که سلب شد، اما همین پلتفرمهای وبلاگ هم از سیاست آسیب دیدند. بارها فیلتر شدند و گاهی مسدود. همین موانع سیاسی در کنار تغییر ترندهای اجتماعی باعث شد که وبلاگها و آرشیوهایشان نابود شوند. آیا الان میدانید چه بر سر اطلاعات وبلاگها آمده؟ به صفحهی پرشینبلاگ -قدیمیترین وبلاگ پارسی- سر زدهاید؟ آیا میدانستید تصاویر آرشیوی یکی از این پلتفرمها (خاطر ندارم بلاگاسکای بود یا پرشینبلاگ) بهطور کامل از بین رفت؟
اگر از بُعد اقتصادی نگاه کنیم، همهچیز واضح است. تعداد مخاطبان وبلاگ از اواخر دههی هشتاد ریزش میکند و درآمدشان کمتر و کمتر میشود تا جایی که دیگر توازنی بین درآمد و هزینهی نگهداری آرشیوها نیست و اینجا آنها ترجیح میدهند از بار حفظ آرشیوها خلاص شوند. اما بیاییم و آرشیو یکی دو رسانهی دیگر را هم بررسی کنیم که خودم در آنها فعالیت داشتم. کوبه، وبسایتی خبری دربارهی معماری ایران که در سال ۱۳۹۴ در تلگرام آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۹۶ وبسایت خود را راه انداخت. هزینههای نگهداری وبسایت با هزینههای دانشجویی تأمین میشد و هاست ایرانی عهدهدارش بود. اما در سال ۱۳۹۹ اتفاقی که نباید، افتاد. هاست ایرانی تصمیم گرفته بود که خدماتش را به پایان دهد. تمدید نمیکرد و حتی دیگر تمایلی نداشت که پشتیبانی کند. بکآپی ارائه نمیداد و بنابراین خیلی زود سایت از بین رفت. تنها آرشیو کامل کوبه امروزه در کانال تلگرامی آن است و با وجود آنکه با همراهی تعدادی از دوستان در همان سال وبسایت جدید را راهاندازی کردیم، اما حدود دو سوم یا تقریبا ۲۰۰ مطلب قدیمی در سایت جدید بارگذاری نشده است.
دالان هم رسانهی دیگری است با داستانی مشابه. رسانهای که در شرایط کشور، اول از همه دودوتای اقتصادیاش نشان داد که وبسایتش کارا نیست و نباید آن را تمدید کرد. اما سرنوشت دالان به مراتب بدتر از کوبه بود. چنانکه کانال تلگرامیاش هم تبدیل شد به یک رسانهی اقتصادی کاملاً غیرمرتبط با معماری و تمامی آرشیو آن حذف شد.
طاقچه یک مصداق دیگر است! همین هفتهی گذشته به دلایل کاملاً سیاسی در حال حذف و نابودی بود. تنها رسانهای که تمام آرشیو مجلات دریچه -مجلهی انجمن علمی معماری دانشگاه تهران- در آن بارگذاری شده است. اگر طاقچه روزی به علل سیاسی یا فرهنگی حذف شود، تاریخچهی مجلات انجمن هم نابود میشود.
سخن از انجمن علمی آمد. وبسایتهای انجمنهای علمی مضحکهای هستند از رسانههای یکساله. هر بار آرشیوهایشان نابود میشود و بعد از یکی دو سال، کسی پیدا میشود تا آن را از نو بنا کند. پیشینهها به باد میرود و کسی از اطلاعات و کارهای گذشتگان خبری ندارد.
من عدم توجه به آرشیو سازی را یک مشکل فرهنگی میبینم. چرا که در ابعادی بزرگتر ملاحظه میکنم که ایرانیان توجهی به تاریخ خود ندارند و همچنان به تاریخ به مثابه بازی و تفریحی به مثابه نوستالژی نگاه میکنند. آنها بلد نیستند که از زندگی خودشان آرشیو بسازند و به گذشتهی خود احترام بگذارند و همواره این نگاهشان به گذشته را در هالهای از احساسات میپیچانند و بیتوجه به فکتها و واقعیتهای آن روزگار سخن میگویند. به نظر میرسد که اساساً در ایران –چه برای سیاسیون و نهادهای رسمی یا برای مردم عادی- تاریخ و آرشیو اولویتی ندارد و از اینرو، اساساً معنایی نداشت که حدود ۱۰۰۰ کلمه قلم بفرسایم دربارهی اینکه چرا نباید در دنیای مجازی آرشیو نگه داشت. به هر حال، گاهی نوشتن مایهی تسلی آدمی است!