سندرم دکمهی قرمز بیآرتی
این یادداشت نخستینبار در شمارهی اول «اهالی»، ضمیمهی شهری روزنامهی شرق مورخ چهارشنبه ۲۸ دیماه ۱۴۰۱ منتشر شده است:
اگر فقط یکبار سوار مترو یا اتوبوس شده باشی، متوجه تعدادی اهرم و کلید میشوی که به رنگهای زرد و قرمز خودنمایی میکند. این کلیدها به معنای واقعیِ کلمه در دسترس توست: یعنی میتوانی دستت را دراز کنی و آن را فشار بدهی. بیشتر این اهرمها و دکمهها برای شرایط اضطراری یا همان «روز مبادا» است و نباید در حالت عادی از آن استفاده کرد. بههمین خاطر، زیر آنها یک جملهی تهدیدآمیز نوشته شده: «استفادهی بیمورد پیگرد قانونی دارد» و معمولاً دوباره این گزاره به زبان انگلیسی تکرار شده تا بفهمی که قضیه خیلی جدی است و به خودت جرئت ندهی که به آن دست بزنی! بدون آنکه بدانی «پیگرد قانونی»اش چیست، حوصلهی دردسر نداری و بیخیالش میشوی.
اما بین این اهرمها و کلیدها، یک دکمه است که داستانی متفاوت دارد: دکمهای که در اتوبوسها و بیآرتیها، بهرنگ اغواگرانهی سرخ در آمده و با یک قاب زردرنگ، تمام توجه تو را جلب میکند. در کنار این دکمه هیچ پیام تهدیدآمیزی نوشته نشده. پس بالأخره میتوانی کنش داشته باشی و تمام عقدههای فروخوردهات را خالی کنی و آن دکمه را فشار بدهی. اما بعد از یکیدوبار تلاش، متوجه میشوی که فشردنش هیچ پیامدی ندارد. آزردهخاطر میشوی، از اینکه تسلیم وسوسهای شده که حتی ارزش امتحانکردن نداشت! قرار بود این دکمه، ابزاری باشد تا بتوانی به راننده خبر بدهی که ایستگاه بعدی پیاده میشوی. با وجود این دکمه، دیگر نیازی نبود در روزهای خلوت، از ته اتوبوس هوار بزنی که «آقا! ایستگاه بعد نگه دار!». حالا این دکمه غیرفعال است، ولی همچنان با ظاهر فریبندهاش خودنمایی میکند. همه آن را میبینند، اما دیگر کاری به آن ندارند؛ نه تهدیدکننده است و نه خدمتی میکند. انگار که قرار است فقط باشد و حضورش را بین مردم فریاد بزند.
دکمهی قرمز بیآرتی برای من بیشتر از یک زائدهی فیزیکیِ اضافی است و آن را یک الگوی تکثیرشونده در اقلیم مدیریت شهری ایران در نظر میگیرم. چرا که در قالب پروژه، طرح یا کارزارهایی بازتولید و تکرار میشود که ادعای تعامل با شهروندان دارد و کلیدواژهی همیشگیاش «مشارکت مردمی» است، اما بهجز شعار جذابِ مردموارانه، آوردهی دیگری ندارد و ناکارآمد است. مشکل چنین طرحهایی این است که اساساً به کیفیت خروجی بیتفاوت است و بیشتر نگاهی کمّیگرا دارد. بههمینخاطر جامعه را به یک تودهی پرجمعیت تعبیر میکند و معمولاً دستاوردهایی از جنس آمارهای خیرهکننده دارد؛ مثلِ «حضور چندصدهزارنفری یا حتی میلیونی شهروندان در یک طرح یا کارزار» که خیلی زود به تیتر اول خبرگزاریها تبدیل میشود. این دستاوردهای آماری کمّی در اَبَرشهرِ میلیونی تهران همیشه جواب میدهد و فارغ از نتیجهی واقعی آن کارزار، خود یک موفقیت رسانهای-سیاسی است.
اگر دلسوز تهرانیم، باید فارغ از علایق جناحی بپذیریم که مدیریت شهری تهران خیلیوقتها سیاسی عمل کرده و شهردارانش پای ثابت انتخاباتهای ریاستجمهوری بودهاند، برای کسب رأیهای میلیونی مردم و شهروندان رقابت کردهاند و حتی یک بار در آن پیروز شدهاند. از اینرو، باید از شهردارانِ سیاستمدارِ این شهر بخواهیم تا در نمایشهایی مثل طرحها و کارزارهای مردمی، واقعاً گرهی از مشکلات پیچیدهی تهران بگشایند، بلکه دچار سندرم «دکمهی قرمز بیآرتی» نشوند!