حقیقت بیرونی و تغییر
فکر میکنم ارزشها برای من خلق شدهاند و نه من برای ارزشها. شاید در قدیم این حرف زننده بود، اما من هم فرزند زمانهام هستم و باور دارم که مرکزیت ارزشهایم در من است. آن باور، هدف و اعتقادی که مرا خوب نکند را به دیوار خواهم کوبید و ممکن است هر ارزشی تاریخ مصرفی داشته باشد که خودبهخود انقضایش را نشان دهد.
اما بگذارید قبل از آه و افسوس خوردن به حال من، از زاویهی دیگری مسئله را بازگشایم. شاید حرف من جسارت بزرگی باشد نسبت به آن حقیقت بیرونی. اما باور کنید که این روزها شبهحقیقتها چنان زیاد است که بهسختی میتوان آن را جست. اما هنوز هم قابل یافتن است و صرفاً با نگاه بسیار و تغییرات متعدد قابل جستوجوست. آن ارزشی که شما ارزشش مینامید، برای من پلی است برای رسیدن به ارزش واقعی. میدانم که تغییرکردن مثل راهرفتن روی تیغ نازکی است که افتادن در آن برابر مرگ است. اما با داشتن اراده نسبت به ارزشهای همان لحظه و رصد ارزشهای بهتر میتوان به حقیقتهای بهتر دست یافت. اخیراً تمام تلاشم را کردهام تا هستیشناسی پوچگرایانهام را نسبت به دنیا کنار بگذارم و به جای آن تغییرات این جهان را مشاهده کنم و در عینحال به ارزشهای کنونیام مؤمن باشم. دنیای عجیبی است!