دوستی
اگر مرا کمی از نزدیک بشناسید احتمالا متوجه خوشبینیهایم به دنیا و دوستانم شدهباشید. تحمل منفیبافیهای اطرافیانم را دارم و علیه آنها انرژی میگیرم. ولی دربرابر منفیبافیهای بهظاهر مستدل شکستپذیرم. چرا که زانوهایم را شل میکند و مرا تا ردهی زجرکشیدههای شکنجهشدهی این شهر پایین میآورد.
مفهوم دوستی هم یکی از آنهایی بود که از پسش بر نمیآمدم؛ از آن وقتی که شنیدم انسان بر پایهی «تبادل» تعامل میکند و تمام روابط انسانی هم با همین تبادلات معنا مییابد سعی داشتم که یا مفهومی جایگزین پیدا کنم و یا از دایرهی انسانیت خارج شوم!
غیر از این هم نبود و مرا شکنجه میداد؛ تا این که چند روز پیش در رسانهی یکی از اهل نظر مفهومی جدید از دوستی را پیدا کردم که لبخندی بر لبانم نشاند:
دوستی تعاملی است بر پایهی تبادل، که حجم تبادلات یک به یک و قابل انتظار نیست…
جمع آن حرف منطقی و آنچه که احساساتم را برآورده میکرد.