هنر مردمی: کلیدی برای بازتعریف هنر ایرانی
من ادعا میکنم که شما هنرمندید؛
چه یک دانشجوی معماری باشید یا یک رهگذر در عالم وب! منظورم این است که با این حد از گستردگی ابزارها و امکانات، خیلی سخت است که یک اثر هنری خلق نکرده باشید. یعنی تا الان با گوشیتان یک عکس زیبا نگرفتهاید؟! طبیعی است که وقتی که از صبح تا آخر شب توسط کانالها و اینستاگرام، مدام تصاویر زیبا و موسیقی ببینید و بشنوید، «شاخکهای هنردوستِ شما» حساس شود. شما با ابزارهای قدرتمند بیانِ هنر فقط چندمگابایت فاصله دارید و میتوانید به راحتی دانلودشان کنید! گاه احساس میکنم که ما تعداد زیادی هنرمند آماتوریم که گرد یکدیگر جمع شدهایم. درست که -با توجه به گسترش ابزارها- امروزه تعداد هنرمندان آماتور نسبت به ادوار گذشته بسیار بیشتر شده، اما همیشه و در طول تاریخ تعداد هنرمندان خیلی بیشتر از آن است که میپنداریم. نام چندانی از آنها باقی نمیماند و آثارشان فراموش میشود و معمولا آنهایی جاوید میشوند که برای قدرت و حکومت تلاش کنند و آثارشان مقیاسی بزرگتر و اهدافشان همسوی با حکومت باشد؛ این مساله در حوزه معماری پررنگتر هم میباشد. ملامتی نیست که کسی نام هنرمندان آماتور را بهخاطر نسپارد؛ ولی اینکه تمام هنر و هنرمندان آماتور بعنوان یک جمعیت بزرگ فراموش شوند بحرانآفرین است. بیایید تا تبعات این بیتوجهی را بررسی کنیم…
مدت تالیف پست: ۲۰۰ دقیقه / مدت مطالعه: ۱۰ دقیقه
سمت راست: انیمیشن پرویز و پونه – سمت چپ: یک اپلیکیشن ویراست عکس
بگذارید چند مثال بزنیم: آیا انیمیشن «پرویز و پونه» که به بیان مشکلات اجتماعی به شکلی طنزگونه میپردازد را یک اثر هنری قلمداد میکنید؟ جواب من که مثبت است؛ هر چند آنرا در جایگاهی کمعیار و پست قرار دهم. مشکل اینجاست که بعضی از نظریهپردازان ما همچنان این دسته بزرگ از هنرمندان را لحاظ نمیکنند! بنابراین صرفا آثاری مورد توجه قرار میگیرد که پایدارتر و عظیمتر است و بخش بزرگی از هنر نزدیک به مردم به فراموشی سپرده میشود. مثالی جالب از مستند زندگی عشایر ایران بزنم. آیا شما این پیرزن هنرمند را میشناسید؟ یک زن عشایر که گلیمی با این همه احساس خلق کرده؟
مدت زمان: ۱ دقیقه – بخشی از مستند گلین- مهدی حیدری
شما قطعا او را نمیشناسید و بخاطر این ندانستن مورد مواخذه قرار نمیگیرید! باید بگویم شما خیلیها را نمیشناسید. اما اگر بدانید که نمیشناسید کافی است. مشکل اینجاست که ما نمیدانیم که نمیشناسیم. بنابراین وقتی که به هنر گذشته نگاه میکنیم دچار اشتباهات راهبردی شویم: هنر را تقدیس میکنیم و تعاریفی اتوکشیده از آن ارائه میشود. ما نهتنها هنر مردم -که هنری زودگذرتر است- را مورد توجه قرار نمیدهیم که بخش مهمی از هنر سیاه و هزلیات هنرمندان بزرگمان را هم سانسور میکنیم! بنابراین با مبرّا کردن هنر گذشتهی خود از هر تاریکی و کاستی، مجبوریم اینچنین فکر کنیم که همیشه انسانهایی متمدن بودهایم و قطعا الان افول اخلاقی داشتهایم! تبعات این چشمپوشیها بسیار است و یکی از آنها، در تعاریفی است که برای «هنر ایرانی» میبافیم و اینجاست که میتوان آن شعر مشهور را زمزمه کرد:
فواره چون بلند شود سرنگون شود
پرویز و پونه، اگر «هنر» هم باشد، میترسد که خودش را «هنر ایرانی» جا بزند و هنرمندان نیز از نظریهپردازان فاصله میگیرند. «ایرانی» دچار هالهای از تقدس و تعاریف عجیب شده که باید در آن بانگری کنیم. نظریه پردازان و حکومتها ممکن است که اشتباه کنند. اما مردم، متعلق به هر عصری که باشند، چه در عهد قاجار، چه در امپراتوری نازی آلمان و چه در ایران عصر حاضر یک کار میکنند و آن هم زندگی کردن است! هنر، بخشی جدانشدنی از زندگی است مردم آن را به بیآلایشترین شکل ممکن خلق میکنند. پیرزن عشایر لحظهی فوران احساسات شخصی خویش را در تاروپود گلیم ثبتکرده و به ما تصویری صاف و بیآلایش از هنر ارائه میکند. این نظریهپردازان هستند که با برداشتهای خاص خود، جنبههایی از هنر را پررنگ میکنند تا خواه ناخواه موجب سوء استفادههای بعدی از هنر گردند. هنر همواره برای حکومتها یک ابزار بوده و خواهد ماند. این ما هستیم که باید در تعاریفمان دقیق شویم و قسمتهای فراموششده از هنر را بهیاد آوریم. این چنین است که میتوانیم از تعمیمهای نابجا نسبت به هنر جلوگیری کنیم و بهبازتعریف آن بپردازیم.