این کتاب هنوز منتشر نشده و معرفی آن در روزنامهی صبح منتشر گردید.
«بلبشو» عنوان کتاب دیگر خاقانی، به جستوجوی دنیای درون دیوارهای هستی ایرانی میپردازد. در این کتاب او به جامعهشناسی تفسیری و انسانشناسی اجتماعی ایرانیان دست میزند. «بلبشو» نمایش زندگی روزمره ایرانی در تمامی سطوح است؛ یک بیقانونی همهگیر، اما نه عدم وجود قانون. سعید بلبشو را یک فضای فکری میداند که مدام خود را بازتولید میکند و همین امر نشان میدهد که بلبشو امری ساختارمند است و نه یک عارضه و عرض- به تعبیر زیباکلام یا نراقی. اینکه دانشمندان و روشنفکران نتوانستهاند درمانی یا تحلیل درستی از آن داشته باشند بدین خاطر است که همواره با آن همچون نوعی عارضه یا بیماری برخورد کردهاند و نه ساختاری منسجم و نه منعطف که حتی خود را نقد نیز میکند ولی همواره به بازتولید خویش مشغول است. داریوش آشوری در کتابی نوشته است که زبان فارسی نه زبان علم است –چراکه فاقد شفافیت معنایی است- و نه زبان فلسفه- زیرا تهی از ژرفا و پیچیدگی و چندلایگی مفهومی است؛ بلکه زبان فارسی زبان ادبیات است. این بدان معناست که زبان فارسی همواره معناها را به سمت مجاز و استعاره میبرد و از قاطعیت تعریف میگریزد. این دقیقاً سویه زبانی بلبشوست.
سخن سعید این است که اگر جایی میان نظم و آنارشی (هرجومرج) وجود داشته باشد این بلبشوست و جهان ایرانی در این میانه ساختار خود را را یافته است. مشکل بلبشوی ایرانی بهواسطه عدم قانون و یا نهادهای حکومتی و اجتماعی نیست که اتفاقاً هم کتاب قانون ما فربهتر از کتب قانون غربی است و هم نهادهای اجتماعی و حکومتی بسیار چندلایهتر و متعددتر از غرب. از سوی دیگر بلبشوی ایرانی هرگز به عدم نظم و هرجومرج آنارشیزم هم نمیرسد و همچون مکتب آنارشی خواهان امحای دولت و نهاد حکومت نیست. ما قانون مینویسیم و در عین حال قانون را زیر پا میگذاریم: خلاصه و دریک کلام، بلبشو دنیای آنارشی است که درقالب و فرم نظم زندگی میکند و لانه کرده است. برای همین است که نویسنده بلبشو را «کاریکاتور نظم و ساختارها و دستگاههای اجتماعی» میداند. سعید در جایی زیرکانه اشاره میکند که بلبشو رفتاری شبحوار دارد: همهجا هست و هیچجا نیست! بلبشو ساختارهای محکم را پایهریزی و سپس آنها را الکن و بیاثر میکند و شاید همین به بلبشو فرصت میدهد تا امری ممتد باشد، به قول سعید بلبشو یک ساختار قابل پیشبینی در معنای رایج آن است، بدین معنا که الگوی مشخصی وجود دارد که در زمان امتداد پیدا میکند. خیابانهای ایرانی و نحوه رانندگی، نوع ساختوساز شهرها، نظام اداری و زیرمیزی که راه میانبری برای سرعتبخشیدن به ماشین کند قانون است و صدها نمونه دیگر جلوههای بیرونی و انضمامی بلبشو هستند. این فضای بینابینی، این جهان نمود و گریز و حضور و غیاب سعید را لاجرم با یکی از مهمترین بنیانهای ذهن ایرانی رودررو میکند؛ یعنی عرفان و ارزش میراث صوفیه به تعبیر زرینکوب.