تاوان عبور از زمستان
نوروز امسال حال و هوای عیددیدنی خانوادهی ما متفاوت بود؛ دو عزیز و بزرگ خاندان فوت کرده بودند؛ هر دو مهربان و دوست داشتنی؛ بقول قیصر «چگالی وجودشان بالا بود.» حالا دیگر کنارم نیستند و جای پر از خالی شان سنگینی می کند. اما باید پذیرفت و ادامه داد! مرگ حکایتی است به قدمت وجود بشر او را به فکر وا داشته و وعده این است که همهی ما آن را میچشیم.
در کنار این حقیقت ما انسان ها، حیوانات و حتی گیاهان در طی سالهای زیست کره ی خاکی با چرخهی تکرار و تغییر فصول طبیعت آشنا شده و یاد گرفتهایم که همه چیز دست ما نیست و همان اندازهای که توانش را داریم تلاش میکنیم؛ از آیندهی نزدیک یعنی زمستان بیم داریم و به امید آیندهای دورتر یعنی بهار نشستهایم. تکرار شب و روز و تکرار فصول است ناخودآگاه ما انسانها را شکل داده و سنتهای الهی ما هم چیزی جز یسر پس از عسر و حیات بعد از ممات نیست.
«تو امتداد سرمای دی» امیدواریم به این که «یه روز خوب میاد»… شاید خیلی خیلی دور. اما گاهی چارهای نداریم. طبیعت به ما یاد داده که همه چیز دست ما نیست. تلاش کنیم؛ به حد وسع. طبیعت به ما یاد داده که برای رسیدن به بهار تاوان داد.