وضعیتی که به کام مسلمانان تلخ است
اخیرا خبری در دویچهوله منتشر گردید که مردی لبنانی بهعلت دستندادن با مامور خانم دولت آلمان نتوانست گواهی شهروندی این کشور را کسب کند. این فرد که یک پزشک لبنانی بوده و برای سالها در این کشور زندگی میکرد، توانسته بود بالاترین نمرات را در مراحل شهروندی کسب کند. اما در زمان اعطای گواهی از دستدادن با مسئولش امتناع کرد و به همین علت اعطای شهروندی به او معوق گردید. شهروندی او این بار در دادگاه مورد بررسی قرار گرفت و به علت تفکرات «سلفیگری» و «ضدزن» پس گرفته شد.
حدس میزنم که در ذهن خوانندگان ایرانی -خواه مسلمان یا روشنفکر- چه میگذرد. یکی از دیدگاه فرد و دیگری از دولت آلمان دفاع میکند.
اما میخواستم اینجا چیز دیگری را بگویم. اصلا بحث من این نیست که از کسی دفاع کنم. بحثم این است که چرا اساسا چنین اتفاقی میافتد و این به یک مسئله تبدیل میشود.
بهعنوان کسی که در دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی در کشور بوده ام، میتوانم بگویم که وضعیت سالهای اخیر کاملا با گذشته فرق دارد. در سالهای اخیر با هجوم پناهندگان از کشورهای جنگزدهی اسلامی، بیخانمانهای غیربومی بسیارند و بعضی گدایی میکنند و بعضی در مترو کمک میخواهند. من هم جزء کسانی هستم که بهخاطر مشخصات ظاهری در این دسته قرار میگیرم. فراموش نمیکنم که مردی آلمانی یا اروپایی در مترو از کنارم بلند شد و جای دیگری نشست. این چیزها قبلا نبود.
سلفیگری و توطئهی یازده سپتامبر ضربهای مهلک بود به اسلام که آن را از یک «پدیده» به یک «مسئله» تبدیل کرد. میتوانم حدس بزنم که اگر آن چیزها نبود، امروز این مرد لبنانی هم بهجای آنکه به «تفکرات سلفیگری» یا «ضد زنگرایانه» محکوم شود، بهعلت «آزادی فردی و دینی» شهروند آلمان بود.
گزارش کامل را در دویچه وله بخوانید جالبتر است. مرد علت دست ندادن را تفکرات دینی و قول به همسرش میداند.