سرامیک و سوسک
سوسکها از طبیعت و شکارچیانش فارغ و مهمان خانههای ما شدند. سوسکها آنقدر زیادند که با مرگ یکی، به سوگ هم ننشینند. آنها تکثیر شدند و بقای خودشان را تضمین کردند. من اگر جای آنها باشم، به خودم افتخار میکنم. اما همیشه یک چیز برایم دردآور است. اینکه آنها جایی را برای زندگی انتخاب کردهاند که یک اشتباه کوچک برابر است با مرگ. بگذارید این «اشتباه کوچک» را بیشتر توضیح بدهم: مصداق حرف من، آن سوسکهایی نیست که با تبختر از از فاضلاب بیرون میآیند و پرغرور در اتاق پرسه میزنند، آنها که سزاوار مرگند و تاوان غرورشان را میدهند؛ بلکه مصداقم از «اشتباه کوچک»، اشتباه همان سوسکهای نجیبی است که در شبکهی فاضلاب پرواز میکنند و ناگاه تصادفاً پایشان لیز میخورد و برعکس میشوند و با کمر بر سطوح سرد بتنی فرود میآیند و پس از مدتها تلاش بیحاصل و زجه، نمیتوانند غلت بخورند و در نهایت میمیرند. آیا این احمقانهترین نوع مرگ نیست؟! سوسکها تا پیش از سکونت در خانههای ما، هیچگاه اینجور نمیمردند. همیشه زمین زیرپایشان خاکی و ناهموار بود و با گلاویزشدن به خردهسنگها دوباره غلت میزدند و به زندگیشان ادامه میدادند. این مرگ زجرآور حاصل انتخاب جمعی آنها برای زندگی در فاضلاب است. آنها جزئی از طبیعتشان را تغییر دادند و زمین زیر پایشان را بتنی کردند؛ اما نتوانستند بر جاذبه چیره شوند و آخرش دوباره بر زمین کوبیده شدند. سوسکها این روزها غذای بیشتری برای خوردن دارند و بیشتر عمر میکنند، اما حالا با طبیعت بدن خودشان به مشکل برخوردهاند؛ چرا که طبیعتشان را تغییر دادند.