در باب بطالت: وضعیتی که تکرار نمیشود
برتراند راسل، فیلسوف قرن بیستم، وضعیتی را ترسیم میکند که آدمی به پرورش ذوق و آموزش نفس خود پرداخته و دغدغۀ کسب ثروت یا ضروریات زندگیاش ندارد؛ مثلا یک ساز موسیقی را مینوازد، تصویری را نقاشی میکند و یا شعری میسراید. راسل این حالت را «بطالت» نامیده و در جستاری به ستایش از آن میپردازد. البته بطالت راسل با آنچه که ما در ذهن داریم قدری متفاوت است. او بطالت را از هرزگی و سبکسری متمایز میداند و برای تحقق این وضعیت، خودآگاهی مردم را تنها شرطی میبیند که میتواند بطالت را جایگزین هرزگی کند. در واقع بطالت و هرزگی در شرایطی پدید میآید که کاری نباشد و این که در نبود کار، بطالت یا هرزگی را انتخاب کنیم بر عهدۀ ماست. بنابراین راسل پیشنهاد کاهش ساعات کاری را ارائه میدهد و نه افزایش ساعات بطالت. همچنین او به خوبی میداند که اگر روزی سیاستمداری بطالت را اجباری کند، دیگر نام آن وضعیت بطالت نیست؛ آزادی شرط بطالت است. پرسشی که پیش میآید این است که در شرایط قرنطینه، آیا ما در وضعیت بطالتیم؟ احتمالا پاسخ جامعی وجود نداشته باشد. چون ماندن در خانه برای بعضی مثل اسارت است و برای دیگری هرزگی و بطالت و برای بعضی هم کار! این امر به شرایط درونی فرد و عوامل بیرونی و حتی جایگاه شخص در خانواده و موقعیت شغلی ما بستگی دارد.
اما فقط قرنطینه نیست که پدیدارکنندۀ این وضعیت چندگانه باشد؛ بلکه تمام موقعیتهای دیگر هم به همین اندازه متغیر است. راسل از طبقات مرفهی میگوید که به فضای دانشگاهی متمایل شده و آنجا را محیطی مطبوع برای بطالت یافتهاند؛ محیطی که به شکلی اصولی این بطالت و بیکاری را محقق میکند. در کنار این طبقه افرادی را سراغ داریم که بدنبال کسب توانایی برای کسب دانش پرداخته و در واقع آن را پیشمقدمۀ کار میدانند؛ و البته طبقۀ دیگری که مشخصا معلوم نیست برای چه به دانشگاه میآیند و چرا محیط دیگری را برای هرزگی انتخاب نکردهاند؟! بنابراین تعیین محیط چندان محدودکنندۀ وضعیت سهگانۀ بطالت/کار/هرزگی نیست.
بجز مکان و موقعیت، زمان هم در تعیین وضعیت موثر است. مثالی از سه نسل بزنم: احتمالا پارک رفتن برای من در کودکی بطالت، برای پدرم -که مرا به پارک میبرده- کار و برای پدربزرگم هرزگی و گذر عمر باشد. دوست دارم مثالهای بیشتری از زمان بزنم: یادم میآید وقتی بهعنوان کارآموز در شرکتی استخدام شده بودم، اول به قصد بطالت و رشد وارد شدم و کمتر از دوماه وجه کاریاش از بطالتش پیشی گرفت؛ بازیهای زیادی را بهخاطر دارم که ابتدا به قصد هرزگی انجامش میدادیم و بعد آنقدر تکرارش میکردیم که برای بعضی وجاهت کاری مییافت و دیگر تکرارش برای آنها توجیهی نداشت. بنظر میرسد که آنچه که بسیار در تغییر وضعیت نقش دارد تکرار آن وضعیت باشد. خودم و جامعۀ بسیار بزرگی از افراد را بهخاطر میآورم که وقتی میخواستیم اینستاگرام را نصب کنیم، اوایل قصدمان این بود که ببینیم دیگران چه میکنند و از حال و وضع دوستانمان آگاه باشیم. اما بعد آنقدر آن وضعیت را تکرار کردیم که دیگر حتی دست خودمان نبود و دلیلی برای انجامش نداشتیم. در واقع اینستاگرام ما را به هرزگی برد. تکرارها آنقدر تکرار شد که خود را «معتاد» نامیدیم. اعتیاد وضعیتی است که بر اثر تکرار فراوان بهوجود میآید و زمانی شخص معتاد میشود که دیگر بر خود مهاری نداشته باشد و البته چیزی عاید فرد نشود. اعتیاد به مواد مخدر احتمالا از هرزگی آغاز میشود و بر اثر تکرار به اعتیاد منجر میشود. راسل در جستارش از مردمی میگوید که ۱۶ ساعت در روز به کار مشغولند و با تکرار و از دست دادن مهار خویشتن به کار اعتیاد یافتهاند.
بنابراین اعتیاد در کار و هرزگی مشهود است. اما در بطالت چطور؟ بنظرم خیر. در واقع آنچه که میتواند بطالت را از دو حالت دیگر متمایز کند همین عدم گرایش آن به اعتیاد است. برای روشن شدن مساله جستار راسل را مرور کنیم. او ابتدا پیشنهاد میکند که زمان کار را کم کنیم تا در شرایط «عدم کار» قرار بگیریم. اما در نبود کار، این خود ما هستیم که باید بین دو حالت دیگر، یعنی بطالت و هرزگی یکی را انتخاب کنیم: «وقتی پیشنهاد میکنم که ساعات کار به چهار ساعت در شبانهروز تقلیل یابد منظوم این نیست که بقیۀ اوقات را لزوما باید صرف هرزگی و سبکسری کرد. غرض این است که چهارساعت کار در شبانهروز به یک فرد امکان دهد ضروریات و وسایل اولیۀ زندگی را تامین کند و بقیۀ اوقات در اختیار او باشد تا هر طور که خود مناسب میداند از آن استفاده کند. لازمۀ چنین نظامی این خواهد بود که برای آموزش اهمیتی بیش از آنچه اینک قائل است قائل شود و قسمتی از هم خود را صرف پرورش ذوق افراد کند و بدینوسیله بدیشان امکان دهد از اوقات فراغت خویش هوشمدانه استفاده کند.» بنابراین بطالت با انتخابی آزادانه صورت میگیرد و نسبت به هرزگی انتخابی ثانویه است که فقط با آموزش و خودآگاهی امکانپذیر است. در واقع راسل بهاین علت دست به دامن آموزش میشود که سوق ناخودآگاه بشر به هرزگی است. بنابراین تکرارْ هر خودآگاهی را ناخودآگاه میکند و عادت و اعتیاد را پررنگ؛ هر بطالتی که بر اثر تکرار تغییر نیابد و پویا نباشد احتمالا کار یا هرزگی است تا بطالت! در واقع بطالت چون با ذوق و پرورش نسبت دارد باید با هر تکراری بهتر تکرار شود. اگر این را بپذیریم و این نکته را بهخاطر بیاوریم که بطالت انتخابی آگاهانه و غیراجباری است، در واقع بطالت هیچگاه تکرار نمیشود. بلکه هربار به شکلی نو و بهتر از بار قبل صورت میپذیرد؛ خواه این بهبود یافتن بیرونی باشد و چه درونی و نهان.