خشونتهای جاری در زندگی روزمره باید بیش از هر چیز بهعنوان یک نشانه دیده شود. خشونت شکل معمول کنش جامعهای است که برقراری ارتباط سالم در آن ناممکن شدهاست. بیش از ۵۰ درصد تهرانیها با افراد محلهی خود بیارتباط هستند. بیش از ۸۰ درصد مردم ایران عضو هیچ گروه اجتماعی و انجمنی اعم از انجمنهای فرهنگی، ورزشی، هنری و سیاسی نیستند.
خانواده یکی از معدود نهادهایی است که دولت با بیم و امید به آن مینگرد و سعی میکند با بزرگنمایی نقش آن همچنان جامعه را به هم متصل نگاه دارد، بدون آنکه اجازهی برساختهشدن گروهبندیهای جدید در جامعه دادهشود.
مشکل از آنجا شروع شد که برای رسیدن به جامعهای سالم و اخلاقی بهجای گسترش نهادهای مدنی که مقوم فردیتند، از نهادهای سنتی چون خانواده مدد گرفتیم که فردیت را تحلیل میبرند. جامعهی جدید دیگر با زلف آشفتهی خانواده و با رخسارهی برافروختهی دولت سامان نمییابد.
جامعهای که مردمانش با یکدیگر بیارتباط هستند و خانواده نیز همچنان تنها نهاد حافظ فرد محسوب میشود، نهتنها شهروند نخواهد داشت، بلکه با تودههایی مواجه خواهد بود که قدرت ارتباطی خود را از دست دادهاند، به چشم خصم به هم نظر میکنند و خشونت بخشی اجتناب ناپذیر از از رفتار آنها محسوب میشود. خشونت اکنون به شکل سرگرمیهای ترسناک رسانهای ظاهر میشود اما در آینده در هیئت حوادثی ویرانگر ظاهر خواهد شد.
مطالب بالا بخشی از قسمت «خشونت در زندگی روزمره» از کتاب بسیار خواندنی «امر روزمره در جامعه پسا انقلابی» نوشتهی عباس کاظمی است.
در جلسهای که با دکتر صمیم ،پژوهشگر حوزهی جامعهشناسی داشتیم به تولد انجمنهای علمی در پایان دورهی خاتمی یعنی عصر گفتوگو اجتماعی اشاره کرد و امید بر آن بود تا بتوان به ایجاد یک سبک زندگی کمک کند. در دورهی احمدینژاد بازیچهی سیاست شد و در سالهای اخیر با مصائب و تنگناهای زیادی دست و پنجه نرم میکند.