تجربه کاری: مقدمه ای برای تغییر عقیده؟
به هم مسلکانم پیشنهاد می کنم که زیر فشار تعهدات کاری و شرکتی «ارائه معماری» را فرا بگیرید. من که هیچ وقت در دانشگاه انگیزه ای برای ارائه زیبای طرح هایم نداشتم و مشکل دانشگاه هم همین است. معماری بر خلاف علاقه باطنی من محصول محور است. در طول این چند روز متوجه نقاط مثبت «آموزش عرفی» شدم و هر بار که تیم طراحی سر مسایلی به توافق می رسید احساس می کردم که معجزه رخ داده… بعد که فکر می کردم تنها عامل توافق را همین «آموزش عرفی» می دیدم.
از تغییر عقاید نمی ترسم و احتمالا باز هم از تجارب این چند روزه بنویسم…