از بایزید؛ اسم و استغراق
در استغراق چنان بودی که مریدی داشت که بیستسال بود از وی جدا نشده بود. هر روز که شیخ او را خواندی گفتی: «ای پسر نام تو چیست؟» روی مردی گفت ای شیخ!مرا افسوس میکنی! بیستسال است تا در خدمت تو میباشم و هر روز نام من میپرسی؟
شیخ گفت: «ای پسر! استهزا نمیکنم. لکن نام او آمده و همه نامها از دل من برده، نام تو یاد میگیرم و باز فراموش میکنم».